تبلورلغتنامه دهخداتبلور. [ ت َ ب َ وُ ] (ع مص ) بلور شدن یا شبیه به بلور شدن چیزی . (از قطر المحیط). شبیه بلور شدن . (المنجد) . بلوری شدن جسمی . (ناظم الاطباء).جامد براق شدن جسم مایع... این لفظ فارسی است که بشکل مصدر عربی ساخته شده . (فرهنگ نظام ). || (اصطلاح شیمی ) اگر اجسام مختلف را در اثر ح
تبلورفرهنگ فارسی عمید۱. (فیزیک) به شکل بلور شدن؛ درآمدن یک ماده بهصورت بلور در اثر ذوب یا انحلال و جامد شدن آن.۲. [مجاز] نمایان شدن: تبلور احساسات.
متبلورلغتنامه دهخدامتبلور. [ م ُ ت َ ب َل ْ وِ ] (ع ص ) آنچه که بلوری شده باشد. بلور شده . و رجوع به بلور و تبلور شود.