تبلیغلغتنامه دهخداتبلیغ. [ ت َ ] (اِخ ) آیه ٔ تبلیغ؛ آیه ٔ 70 سوره ٔ پنجم (مائده ) که آغاز آن : «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و اِن لم تفعل فمابلغت رسالتک » است . و بر طبق اخبار و روایات مفسران درباره ٔ نصب علی بن ابی طالب (ع ) بخلافت نازل شده است .<
تبلیغلغتنامه دهخداتبلیغ. [ ت َ ] (ع مص ) رسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)(ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رسانیدن و واصل کردن . (فرهنگ نظام ). || دست به عنان اسب کشیدن سوار تا در سرعت بیفزاید. (از اقرب الموارد) (از قطر
تبلیغفرهنگ فارسی عمید۱. آگاه کردن دیگران از فایدههای چیزی، کسی، یا عقیدهای: تبلیغ کالا، تبلیغ انتخاباتی، تبلیغ حزبی.۲. رساندن خبر.
تبلیغadvertisement, adواژههای مصوب فرهنگستانهر نوع پیام آگاهیرسان یا ترغیبی یا متقاعدکننده که فرد یا شرکت یا سازمان در رسانههای گوناگون منتشر میکند
تبلغلغتنامه دهخداتبلغ. [ ت َ ب َل ْ ل ُ ] (ع مص ) روزگار فاگذاشتن به اندک . (تاج المصادر بیهقی ). به اندک چیزی روزگار گذاشتن .(زوزنی ). اکتفا و بسنده نمودن به آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سخت شدن بیماری . (تاج المصادربیهقی ) (اقرب الموارد
تبلیقلغتنامه دهخداتبلیق . [ ت َ ] (ع مص ) اصلاح نمودن چاه زمین نرم را به تخته های ساج . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبلیغاتلغتنامه دهخداتبلیغات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تبلیغ. رجوع به تبلیغ شود. - اداره ٔ تبلیغات ؛ نام اداره ای است که مقاصد و نظریات دولت و اخبار داخل و خارج را چنانکه بصلاح باشد بوسیله ٔ رادیو و نشریات مخصوص بخود انتشار میدهدو از جهت سازمانی ، بوسیله ٔ یکی از مدیران کل
تبلیغاتیلغتنامه دهخداتبلیغاتی . [ ت َ ] (ص نسبی ) از نظر تبلیغات . از جهت تبلیغ: نطق های تبلیغاتی . || در تداول عامه ، اغراق آمیز. توأم با گزافه .
تبلیغکنندهadvertiserواژههای مصوب فرهنگستانفرد یا بنگاه یا شرکت یا سازمانی که به تبلیغ محصول یا خدمت میپردازد
مبلغفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که دربارۀ آیین، دین، یا مکتبی تبلیغ میکند.۲. کسی که مصرف کالایی را تبلیغ میکند؛ تبلیغکننده.۳. [قدیمی] رساننده.
تبلیغ رسالتلغتنامه دهخداتبلیغ رسالت . [ ت َ غ ِ رِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) رسانیدن پیام : فبلغ الرسالة وادی الامامة. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298 از نامه ٔ القائم بامراﷲ ).
تبلیغ کردنلغتنامه دهخداتبلیغ کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبلیغ. خواندن کسی را بدینی و عقیدتی و مذهبی و مسلکی و روشی . کشاندن کسی براهی که تبلیغکننده قصد دارد. رجوع به تبلیغ شود.
تبلیغاتلغتنامه دهخداتبلیغات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تبلیغ. رجوع به تبلیغ شود. - اداره ٔ تبلیغات ؛ نام اداره ای است که مقاصد و نظریات دولت و اخبار داخل و خارج را چنانکه بصلاح باشد بوسیله ٔ رادیو و نشریات مخصوص بخود انتشار میدهدو از جهت سازمانی ، بوسیله ٔ یکی از مدیران کل
تبلیغاتیلغتنامه دهخداتبلیغاتی . [ ت َ ] (ص نسبی ) از نظر تبلیغات . از جهت تبلیغ: نطق های تبلیغاتی . || در تداول عامه ، اغراق آمیز. توأم با گزافه .
تبلیغات آگاهکنندهawareness advertisingواژههای مصوب فرهنگستانتبلیغاتی که برای آشنایی بیشازپیش مصرفکننده از کالاها و خدمات و تشویق او به مصرف انجام میشود
عملیات ضدتبلیغcounterpropaganda operationsواژههای مصوب فرهنگستانعملیات روانیای که در آن تبلیغات منفی دشمن شناسایی میشود و با افزایش وضعیتآگاهی، از تأثیر آن بر مردم و نیروهای نظامی خودی جلوگیری میشود