تجادللغتنامه دهخداتجادل . [ ت َ دُ ] (ع مص ) با یکدیگر جدل کردن . (زوزنی ). با هم خصومت کردن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر جدال کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). با هم گشتن در حرب .
تجاذللغتنامه دهخداتجاذل . [ ت َ ذُ ](ع مص ) با هم کینه داشتن و دشمنی نمودن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تُجَادِلُ عَنفرهنگ واژگان قرآندفاع مي کند از(مجادله: اصرار در بحث و پافشاري کردن در يک مساله براي غالب شدن در رأي است )
تجدللغتنامه دهخداتجدل . [ ت َ ج َدْ دُ ] (ع مص ) بزمین افتادن . || برزمین زدن کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تجدیللغتنامه دهخداتجدیل . [ ت َ ] (ع مص ) بر زمین اوکندن (افکندن ) (زوزنی ). بر زمین زدن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): طعنه فجدله .(اقرب الموارد). || تافتن موی را. (زوزنی ). بافتن موی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
متجادللغتنامه دهخدامتجادل . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) با هم خصومت کننده . (آنندراج ).با یکدیگر خصومت کننده . (ناظم الاطباء). تثنیه ٔ این کلمه «مُتَجادِلَین » است یعنی دو تن که با یکدیگر جدل کنند. (از یادداشت دهخدا). و رجوع به تجادل شود.
تخاصملغتنامه دهخداتخاصم . [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) خصومت کردن . (زوزنی ). با یکدیگر خصومت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).تجادل و تنازع . (قطر المحیط) (اقرب الموارد) : اِن ّ ذلک لحق تخاصم ُ اهل النار. (قرآن 64/38).
تماریلغتنامه دهخداتماری . [ ت َ ] (ع مص ) به شک شدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شک نمودن در چیزی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || با یکدیگر ستهیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار).همدیگر خصومت نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم ا
متجادللغتنامه دهخدامتجادل . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) با هم خصومت کننده . (آنندراج ).با یکدیگر خصومت کننده . (ناظم الاطباء). تثنیه ٔ این کلمه «مُتَجادِلَین » است یعنی دو تن که با یکدیگر جدل کنند. (از یادداشت دهخدا). و رجوع به تجادل شود.