تجاهللغتنامه دهخداتجاهل . [ ت َ هَُ ] (ع مص ) نادانی نمودن . (زوزنی ) (دهار). با وجود دانستن خود را نادان و نادانسته وانمودن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خویشتن را نادان نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خود را نادان در امری نشان دادن . (فرهنگ نظام ). ||
تجاعللغتنامه دهخداتجاعل . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) چیزی را در میان خودها گرفتن . (منتهی الارب ). چیزی را در میان خود گرفتن . (ناظم الاطباء). گرفتن چیزی میان خودشان . (قطر المحیط).
تجاهل عارفلغتنامه دهخداتجاهل عارف . [ ت َ هَُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) تجاهل العارف . رجوع به ماده ٔ پیشین شود.
تجاهل کردنلغتنامه دهخداتجاهل کردن . [ ت َ هَُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تجاهل . خود را بنادانی زدن . رجوع به تجاهل شود.
تجاهل العارففرهنگ فارسی عمیددر بدیع، اظهار نادانی شاعر یا متکلم از یک چیز معلوم و آشکار، برای مبالغه در تشبیه، اظهار حیرت و شگفتی، توبیخ و تحقیر مخاطب، اثبات مطلبی برای مدعی و منکر، یا ظرافت و آرایش کلام، مانندِ این شعر: یا رب آن روی است یا برگ سمن / یا رب آن موی است یا مشک خُتَن؟ و یا این بیت: گلی یا سوسنی یا سرو یا ماهی نمی
تجاهل العارفلغتنامه دهخداتجاهل العارف . [ ت َ هَُ لُل ْ رِ ] (ع اِ مرکب ) با وجود علمی در امری اظهار جهل کردن و مقولات کثیره از روی استفهام بر زبان آوردن :سرو گلزار ارم یا قامت دلجوست این زلف مشکین یا کمند گردن آهوست این اختر صبح سعادت مرکز پرگار عشق تخم آه آتشین یا خال عنبربوست این <
تجاهل عارفلغتنامه دهخداتجاهل عارف . [ ت َ هَُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) تجاهل العارف . رجوع به ماده ٔ پیشین شود.
تجاهل کردنلغتنامه دهخداتجاهل کردن . [ ت َ هَُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تجاهل . خود را بنادانی زدن . رجوع به تجاهل شود.
تجاهل العارففرهنگ فارسی عمیددر بدیع، اظهار نادانی شاعر یا متکلم از یک چیز معلوم و آشکار، برای مبالغه در تشبیه، اظهار حیرت و شگفتی، توبیخ و تحقیر مخاطب، اثبات مطلبی برای مدعی و منکر، یا ظرافت و آرایش کلام، مانندِ این شعر: یا رب آن روی است یا برگ سمن / یا رب آن موی است یا مشک خُتَن؟ و یا این بیت: گلی یا سوسنی یا سرو یا ماهی نمی
تجاهل العارفلغتنامه دهخداتجاهل العارف . [ ت َ هَُ لُل ْ رِ ] (ع اِ مرکب ) با وجود علمی در امری اظهار جهل کردن و مقولات کثیره از روی استفهام بر زبان آوردن :سرو گلزار ارم یا قامت دلجوست این زلف مشکین یا کمند گردن آهوست این اختر صبح سعادت مرکز پرگار عشق تخم آه آتشین یا خال عنبربوست این <
تجاهل عارفلغتنامه دهخداتجاهل عارف . [ ت َ هَُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) تجاهل العارف . رجوع به ماده ٔ پیشین شود.
تجاهل کردنلغتنامه دهخداتجاهل کردن . [ ت َ هَُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تجاهل . خود را بنادانی زدن . رجوع به تجاهل شود.
تجاهل العارففرهنگ فارسی عمیددر بدیع، اظهار نادانی شاعر یا متکلم از یک چیز معلوم و آشکار، برای مبالغه در تشبیه، اظهار حیرت و شگفتی، توبیخ و تحقیر مخاطب، اثبات مطلبی برای مدعی و منکر، یا ظرافت و آرایش کلام، مانندِ این شعر: یا رب آن روی است یا برگ سمن / یا رب آن موی است یا مشک خُتَن؟ و یا این بیت: گلی یا سوسنی یا سرو یا ماهی نمی
تجاهل العارفلغتنامه دهخداتجاهل العارف . [ ت َ هَُ لُل ْ رِ ] (ع اِ مرکب ) با وجود علمی در امری اظهار جهل کردن و مقولات کثیره از روی استفهام بر زبان آوردن :سرو گلزار ارم یا قامت دلجوست این زلف مشکین یا کمند گردن آهوست این اختر صبح سعادت مرکز پرگار عشق تخم آه آتشین یا خال عنبربوست این <
متجاهللغتنامه دهخدامتجاهل . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) خویشتن را نادان نماینده . (آنندراج ). کسی که خویشتن را جاهل و نادان وانمود می نماید و به مکر و حیله نادانی می کند. (ناظم الاطباء). آن که خود را به نادانی زند. خویشتن رانادان نماینده . ج ، متجاهلین . (فرهنگ فارسی معین ).