تجاسرفرهنگ مترادف و متضاد۱. تجبر، تجری، تمرد، جسارت، خیرگی، طغیان، گردنکشی، گستاخی، یاغیگری ۲. دلیری کردن، گستاخی کردن
گستاخیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تاخی، جسارت، تهتک، پردهدری، تکبر، اعلان جنگ، تحقیر تجرّی آبروریزی، کولیبازی، رسواسازی ◄ بدگویی
تجرءلغتنامه دهخداتجرء. [ ت َ ج َرْ رُ ءْ ] (ع مص ) اجتراء. دلیر گردیدن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تجرؤ؛ جرأت کردن و دلیر شدن . این لفظ بطور غلط مشهور تجری با یاء آخر استعمال میشود. (فرهنگ نظام ). رجوع به تجرئة و تجرؤ شود.
غبرلغتنامه دهخداغبر. [ غ َ ب َ ] (اِخ ) موضعی است بسلمی مر طی . (منتهی الارب ). محال سلمی بجانب جبل طیی ٔ و به نخل و میاه تجری ابداً... قال بعضهم . لما بدار کن الجبیل و الغبر. و الغمرالموفی علی صُدّی سفر. (معجم البلدان ج 6 ص 265</s