تجشملغتنامه دهخداتجشم . [ ت َ ج َش ْ ش ُ ] (ع مص ) رنج چیزی بکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تکلف . (زوزنی ). رنج کشیدن . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ). بتکلف کار کردن و رنج آن کشیدن . (منتهی الارب ). رنج بردن . (فرهنگ نظام ). رنج و مشقت کشیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
تجسملغتنامه دهخداتجسم . [ ت َ ج َس س ُ ] (ع مص ) تناور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). || کاربهین فراپیش گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بر کاری بزرگ شدن . (م
تجسیملغتنامه دهخداتجسیم . [ ت َ ] (ع مص ) تناور کردن . (زوزنی ). چیزی را بزرگ کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). قرار دادن وگردانیدن آن را صاحب جسم و کلان تن ساختن آنرا. (ناظم الاطباء). || به جسم نسبت کردن و جسم گردانیدن چیزی را. (آنندراج ). به جسم نسبت دادن . (فرهنگ نظام ). قائل شدن جس
تجشیملغتنامه دهخداتجشیم . [ ت َ ] (ع مص ) برنجانیدن و تکلیف کردن . (زوزنی ). تکلیف کردن بر کسی در کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رنجانیدن و تکلیف کردن کسی را در کاری . (آنندراج ).
تیزچشملغتنامه دهخداتیزچشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که چشمش بخوبی و تندی می بیند. (ناظم الاطباء). تیزبین . (آنندراج ). تیزبصر. سخت بینا : تیزچشم آهن جگرفولاددل کیمخت لب سیم دندان چاه بینی ناوه کام و لوح روی . <p class="au
متجشملغتنامه دهخدامتجشم . [ م ُ ت َ ج َش ْ ش ِ ] (ع ص ) به تکلف کار کننده و رنج آن کشنده . (آنندراج ). رنج کشنده و به تکلف کار کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجشم شود.
شئابهلغتنامه دهخداشئابه . [ ش ِ ب َ ] (ع اِمص ) (از: ش وب ) پلیدی و آلودگی : اگرچه قمع آن شئابه ٔ حشم و نفایه ٔ خدم را حرکت و تجشم این پادشاه بزرگوار دریغ است ... اما مجرد حمیت دین ... نائره ٔ سخط آن پادشاه برافروخته است . (المضاف الی بدایعالازمان ص <span class="hl" dir
تعزیهلغتنامه دهخداتعزیه . [ ت َ ی َ ] (اِ) تعزیت . تعزیة. سوگواری . عزاداری : امیرعضدالدوله در... وفات یافت ... و امیرالمؤمنین ... در حراقه بر روی دجله به تعزیه ٔ او تجشم فرمود و عامه ٔ اهل بغداد نظاره ٔ آن مجمعو محفل بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران صص <span cl
نفایهلغتنامه دهخدانفایه . [ ن َ ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص ) پول قلب ناسره . (ناظم الاطباء). نبهره . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به نفایة شود : گفتا ز کفر پاک شود شهرهای روم گفتم چنانکه سیم نفایه میان گاز. <p class="author
خارجهلغتنامه دهخداخارجه . [ رِ ج َ ] (اِخ ) نام مردی بوده است .حکایت است که خارجه یکی از معتبران رؤسا و منعمان کدخدایان اصفهانی بود بسبب آنکه تمامت مال و منال و ضیاع و عقارات بغصب و تعدی از دست او انتزاع نموده بودند در پی رکن الدوله افتاد و مصاحب او روی به ری نهاد تا باشد که بعضی از آن استخلا
متجشملغتنامه دهخدامتجشم . [ م ُ ت َ ج َش ْ ش ِ ] (ع ص ) به تکلف کار کننده و رنج آن کشنده . (آنندراج ). رنج کشنده و به تکلف کار کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجشم شود.