تجهملغتنامه دهخداتجهم . [ ت َ ج َهَْ هَُ ] (ع مص ) روی ترش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ناخوش آمدن . (زوزنی ). ترشرویی کردن با کسی . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ناخوش کردن و ترشرویی کردن با کسی . (آنندراج ): تجهمه ُ و تجهم له ُ؛ استقبله ُ بوجه کریه . (قطر المحیط) (اقرب الموارد): الدهر یتجهم
تجهمدیکشنری عربی به فارسیاخم کردن , روي درهم کشيدن , اخم , ادا و اصول , شکلک , دهن کجي , نگاه ريايي , تظاهر
تجحملغتنامه دهخداتجحم . [ ت َ ج َح ْ ح ُ ] (ع مص ) سوختن از حرص و بخل . (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دلتنگ گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تنگ گردیدن جا. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تجحیملغتنامه دهخداتجحیم . [ ت َ ] (ع مص ) تیز در کسی نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ). تیز نگریستن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نگریستن و چشم وانگرفتن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تجعملغتنامه دهخداتجعم . [ ت َ ج َع ْ ع ُ ] (ع مص ) آواز دادن عَود (شتر کلان ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || طمع کردن در چیزی . (اقرب الموارد). طمع کردن . (منتهی الارب ).
تزعملغتنامه دهخداتزعم . [ ت َ زَ ع ع ُ ] (ع مص ) دروغ بربستن و کاذب گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تکذب . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || به تکلف زعامت بر خود بستن و خود را زعیم دانستن . (از متن اللغة).
متجهملغتنامه دهخدامتجهم . [ م ُ ت َ ج َهَْ هَِ ] (ع ص ) ترش روی . (آنندراج ). درشت و سخت رو و ترشرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجهم شود.