تحذیرلغتنامه دهخداتحذیر. [ ت َ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحریز و تنبیه . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || (اصطلاح نحو) تحذیر آنست که مخاطب را به امری که احتراز از آن وا
تحذیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. احتراز، انذار ≠ اغرا، تحریک، تشویق، تحریض ۲. بازداری، حذر، منع ۳. بیم دادن، پرهیزاندن، باز داشتن، برحذرداشتن، ترساندن، ترسانیدن
تحدرلغتنامه دهخداتحدر. [ ت َ ح َدْ دُ ] (ع مص ) به نشیب فرودآمدن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فرودآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحدر از کوه ؛ فرودآمدن از آن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحدر اشک از چشم ؛ فرودویدن آن . (از منتهی الارب ): اری ام عمرو دمعها قد تحدراً؛
تحدیرلغتنامه دهخداتحدیر. [ ت َ ] (ع مص ) آماس کردن اندام از زخم چوب . || به شتاب بانگ نماز گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به شتاب قرائت کردن . (قطر المحیط). || به شتاب راه رفتن . (قطر المحیط).
تحذرلغتنامه دهخداتحذر. [ ت َ ح َذْ ذُ ] (ع مص ) تحرز. (اقرب الموارد). پرهیز کردن . (قطر المحیط). رجوع به تحرز شود.
تحضرلغتنامه دهخداتحضر. [ ت َ ح َض ْ ض ُ ] (ع مص ) حاضر آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). حاضر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || و یتعدی . (منتهی الارب ). حاضر کردن . (ناظم الاطباء): تحضره الهم . (منتهی الارب ). تحضر فلان و تحضره . (ناظم الاطباء).
تهدیرلغتنامه دهخداتهدیر. [ ت َ ] (ع مص )بانگ کردن شتر بی شقشقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بانگ کردن کبوتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تحذيردیکشنری عربی به فارسیسرزنش دوستانه , تذکر , راهنمايي , اخطار , اگهي , پيش بيني احتياطي , تحذير , اشاره , زنگ خطر , اعلا م خطر , عبرت , اژير , هشدار
تحذیر کردنلغتنامه دهخداتحذیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترسانیدن : و ایشان را از عاقبت شکستن آن عهد بسی تحذیر کرد. (تاریخ قم ص 254).
تحذیر کردنلغتنامه دهخداتحذیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترسانیدن : و ایشان را از عاقبت شکستن آن عهد بسی تحذیر کرد. (تاریخ قم ص 254).