لغتنامه دهخدا
تحنث . [ ت َ ح َن ْ ن ُ ] (ع مص ) عبادت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). عبادت کردن شبهای چند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). تعبد. (اقرب الموارد). مثل تحنف . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). حدیث : کان یخلو بغار حراء فیتحنث ُ فیه . || از گناه حذر