تحریزلغتنامه دهخداتحریز. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار نگه داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ممانعت و نگاهداری . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || پناه دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || استوار گردانیدن جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحریزفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - در نگهداری چیزی مبالغه کردن . 2 - پناه دادن . 3 - محکم کردن .
تحرزلغتنامه دهخداتحرز. [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) خویشتن را نگاه داشتن . (دهار). تحرز از چیزی ؛ پرهیز کردن و خویشتن را نگاه داشتن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). توقی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). احتراز و پرهیز. (فرهنگ نظام ) : آن دیگری
تحریشلغتنامه دهخداتحریش . [ ت َ ] (ع مص ) بر یکدیگر برآغالیدن شکره . (زوزنی ). برافزولیدن قوم و سگ بر یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحریش میان قوم یا سگان ؛ برانگیختن آنان به یکدیگر. (از قطر المحیط). تحریش میان قوم ؛برانگیختن و دشمنی افکندن میان آنان و همچنین است میان سگان . (از اقرب
تهرشلغتنامه دهخداتهرش . [ ت َ هََ رْ رُ ] (ع مص ) واگردیدن ابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تهریشلغتنامه دهخداتهریش . [ ت َ ] (ع مص ) برانگیختن سگان را بر یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعرزلغتنامه دهخداتعرز. [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) سخت و دشوار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استعصاب (دشوار شدن ). (از اقرب الموارد).
محرزلغتنامه دهخدامحرز. [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحریز. پناه دهنده ٔ جای . || استوارگرداننده ٔ جای . (از منتهی الارب ). || بسیار نگهدارنده . (آنندراج ). || نگهبان هوشیار و عاقبت اندیش . (ناظم الاطباء).
تحذیرلغتنامه دهخداتحذیر. [ ت َ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحریز و تنبیه . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || (اصطلاح نحو) تحذیر آنست که مخاطب را به امری که احتراز از آن وا