تحریصلغتنامه دهخداتحریص . [ ت َ ] (ع مص ) آزمند و راغب گردانیدن کسی را بر چیزی . (از اقرب الموارد). آزمند گردانیدن کسی را بر چیزی . (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). در شغف و آز انداختن . (آنندراج ). ترغیب و تحریک و ورغلانیدگی . (ناظم الاطباء). به حرص و آز انداختن . (فرهنگ نظام ). رجوع به تحریص کرد
تحریصفرهنگ مترادف و متضاد۱. ترغیب، تشجیع، تشویق ۲. اغوا، انگیزش، برانگیختن، تحریش، تحریک، وادار، وا داشتن، وسوسه ۳. آزمندسازی، تطمیع ≠ منع
تحرزلغتنامه دهخداتحرز. [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) خویشتن را نگاه داشتن . (دهار). تحرز از چیزی ؛ پرهیز کردن و خویشتن را نگاه داشتن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). توقی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). احتراز و پرهیز. (فرهنگ نظام ) : آن دیگری
تحرسلغتنامه دهخداتحرس . [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) احتراس . خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (زوزنی ). تحرس از چیزی ؛ خود را پاس داشتن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خود را از چیزی نگاه داشتن . (آنندراج ). تحفظ. (قطر المحیط). احتراس . توقی و تحفظ. (اقرب الموارد).
تحرصلغتنامه دهخداتحرص . [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) هنگام جُستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط): انه لیتحرص غدائهم و عشائهم ؛ انتظار وقت ناشتا و طعام شام آنها میکند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تکلف حرص کردن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحریزلغتنامه دهخداتحریز. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار نگه داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ممانعت و نگاهداری . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || پناه دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || استوار گردانیدن جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحریشلغتنامه دهخداتحریش . [ ت َ ] (ع مص ) بر یکدیگر برآغالیدن شکره . (زوزنی ). برافزولیدن قوم و سگ بر یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحریش میان قوم یا سگان ؛ برانگیختن آنان به یکدیگر. (از قطر المحیط). تحریش میان قوم ؛برانگیختن و دشمنی افکندن میان آنان و همچنین است میان سگان . (از اقرب
تحریص کردنلغتنامه دهخداتحریص کردن . [ ت َ ک َ دَ ](مص مرکب ) ترغیب کردن . حریص گردانیدن . آزمند ساختن .در شغف انداختن : و همه را بر عداوت تو تحریص کرده است . (کلیله و دمنه ). رجوع به تحریص شود.
تحریص نمودنلغتنامه دهخداتحریص نمودن . [ ت َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترغیب نمودن . حریص گردانیدن . آزمند نمودن . در شغف انداختن : و چون سال عمر به هفت رسید مرا بر خواندن علم طب تحریص نمودند. (کلیله و د
تحریص کردنلغتنامه دهخداتحریص کردن . [ ت َ ک َ دَ ](مص مرکب ) ترغیب کردن . حریص گردانیدن . آزمند ساختن .در شغف انداختن : و همه را بر عداوت تو تحریص کرده است . (کلیله و دمنه ). رجوع به تحریص شود.
تحریص نمودنلغتنامه دهخداتحریص نمودن . [ ت َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترغیب نمودن . حریص گردانیدن . آزمند نمودن . در شغف انداختن : و چون سال عمر به هفت رسید مرا بر خواندن علم طب تحریص نمودند. (کلیله و د