تحطملغتنامه دهخداتحطم . [ ت َ ح َطْ طُ ] (ع مص ) شکسته شدن . (زوزنی ). شکسته گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بسوختن از خشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحطمدیکشنری عربی به فارسیخردکردن , درهم شکستن , ريز ريز شدن , سقوط کردن هواپيما , ناخوانده وارد شدن , صداي بلند يا ناگهاني (در اثر شکستن) , سقوط
تحتملغتنامه دهخداتحتم . [ ت َ ت ِ ] (اِخ ) شهری است به یمن . لبید گوید:و هل یشتاق مثلک من دیاردوارس بین تحتم فالخلال .(از منجم العمران ).
تحتملغتنامه دهخداتحتم . [ ت َ ح َت ْ ت ُ ] (ع مص ) نیکویی خواستن برای کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آرزوی خیر ونکویی کردن برای کسی . (آنندراج ) (از قطر المحیط). || واجب کردن . (منتهی الارب ). چیزی را بر خود واجب کردن . (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || واجب شدن . (غیاث اللغات ) (آنندر
تحطیملغتنامه دهخداتحطیم . [ ت َ ] (ع مص ) نیک شکستن . (تاج المصادر بیهقی ). بسیار شکستن چیزی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بسیار شکستن (آنندراج ). شکستن و گفته اند در مورد اشیاء خشک بکار رود. (اقرب الموارد).
تهتملغتنامه دهخداتهتم . [ ت َ هََ ت ْ ت ُ ] (ع مص ) خردمُرد شدن دندان . (تاج المصادر بیهقی ). شکسته شدن دندان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تهتیملغتنامه دهخداتهتیم . [ ت َ ] (ع مص ) سست گردیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : مازال یهتمه بالضرب . (اقرب الموارد).
متحطملغتنامه دهخدامتحطم . [ م ُ ت َ ح َطْ طِ ] (ع ص ) شکسته . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گرم شده ٔ از خشم . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحطم شود.