ترجمه مقاله

تحمیل

tahmil

۱. کاری به‌زور بر عهدۀ کسی گذاشتن.
۲. پیغام.

تکلیف، نامیلخواهی، گردنباری، مجبورسازی، واداشتگی

ترجمه مقاله