متخادعلغتنامه دهخدامتخادع . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) خود را فریب خورده وانماینده و نیست . (آنندراج ). آن که خود را فریب خورده نماید و نباشد. || یکدیگر رافریب دهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخادع شود.
تراوغلغتنامه دهخداتراوغ . [ ت َ وُ ] (ع مص ) همدیگر کشتی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصارع . (اقرب الموارد) (المنجد). || دستان آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخادع . (المنجد).
وانمود کردنلغتنامه دهخداوانمود کردن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به دروغ نمودن . نشان دادن ناحقی بجای حق . ارائه ٔ باطلی بجای صوابی . چنان نشان دادن در حالیکه چنان نیست . (یادداشت مرحوم دهخدا): تخادع ؛ خود را فریب خورده و