تخترلغتنامه دهخداتختر. [ ت َ خ َت ْ ت ُ ] (ع مص ) سستی آوردن و مسترخی گردیدن و کاهل شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفتر و استرخاء. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). کسالت . (قطر المحیط). || تب کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). || پراکنده شدن ذهن از خوردن شیر و مان
تختیرلغتنامه دهخداتختیر. [ ت َ ] (ع مص ) تباه کردن شراب ، ذهن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خراب کردن شراب ، کسی را. (قطر المحیط). تباه کردن شراب ، کسی را و او را به حال سستی انداختن . (اقرب الموارد).
تخثرلغتنامه دهخداتخثر. [ ت َ خ َث ْ ث ُ ] (ع مص ) سطبر و سخت شدن شیر. (اقرب الموارد) (المنجد). خاثر شدن . (از المنجد). ناظم الاطباء این کلمه را «سطبری » معنی کرده است .
تخثیرلغتنامه دهخداتخثیر. [ ت َ ] (ع مص ) سطبر و چغرات گردانیدن شیر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلیظ گردانیدن شیر را. (اقرب الموارد).
تخطرلغتنامه دهخداتخطر. [ ت َ خ َطْ طُ ] (ع مص ) گذشتن و تجاوز کردن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تخطره شر فلان ؛ یعنی گذشت از شر او. چنین است در نسخ وصحیح تخطراه است چنانکه در گفته ٔ عدی بن زید آمده :و بعینیک کل ذاک تخطرا-ک و تمضیک نبلهم فی النبال .گفته اند: تخطراک و تخ
تخثردیکشنری عربی به فارسیانعقاد , دلمه شدگي , لختگي , لخته شدن , ماسيدن , بستن , دلمه کردن , لخته شدن (خون)
متخترلغتنامه دهخدامتختر. [ م ُ ت َ خ َت ْ ت ِ ] (ع ص ) پراکنده ذهن از خوردن شیر و مانند آن . (آنندراج ). مست و بیهوش و مسترخی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تختر شود.
متخترلغتنامه دهخدامتختر. [ م ُ ت َ خ َت ْ ت ِ ] (ع ص ) پراکنده ذهن از خوردن شیر و مانند آن . (آنندراج ). مست و بیهوش و مسترخی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تختر شود.