تخلقلغتنامه دهخداتخلق . [ ت َ خ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) دروغ فرابافتن . (تاج المصادر بیهقی ). دروغ گفتن . (زوزنی ). بربافتن دروغ را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || خَلوق بر خویشتن کردن . (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خود را به خلوق
تخلیقلغتنامه دهخداتخلیق . [ ت َ ](ع مص ) به خَلوق اندودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). طلا کردن کسی را به بوی خوش و زعفران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معطر گردانیدن چیزی را به بوی خوش . (اقرب الموارد) (المنجد). || تمام خلق گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تمام خلق کردن .
تزیین نفسلغتنامه دهخداتزیین نفس . [ ت َزْن ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تخلق به اخلاق حمیده است . (انجمن آرا). و رجوع به تزیین شود.
تلصصلغتنامه دهخداتلصص . [ ت َ ل َص ْ ص ُ ] (ع مص ) دزد شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تخلق به اخلاق دزدان . و در اساس آمده : هو یتلصص ؛ اذا تکررت سرقته . (از اقرب الموارد).
تسدجلغتنامه دهخداتسدج . [ ت َ س َدْ دُ ] (ع مص ) دروغ گفتن و بربافتن دروغ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکذب و تخلق . (متن اللغة) (اقرب الموارد). دروغ گفتن و اباطیل بهم بربافتن . (از المنجد).
متخلقلغتنامه دهخدامتخلق . [ م ُ ت َ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) خلق و خوی نیک آموزنده . (آنندراج ). آموزنده ٔ خوشخوی . (ناظم الاطباء). کسی که با دیگری خوشخویی کند : و ابوالحسن موسی بن احمد مردی بس فاضل متواضع و متخلق و سهل الجانب بوده است . (تاریخ قم ص <span class="hl" dir="ltr