تخمگانلغتنامه دهخداتخمگان . [ ت ُ م َ ] (اِ) بیضه های آدمی را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). و بعربی خصیتین خوانند. (برهان ). خصیتین که بیضه های آدمی باشد. || تخم روئیدنیها را گویند عموماً و تخم خرفه را گویند خصوصاً. (برهان ). تخم روئیدنیها را نیز گفته اند. (انجمن آرا). تخم روئیدنی و تخم خرفه خصو
تخمینلغتنامه دهخداتخمین . [ ت َ ] (ع مص ) به گمان سخن گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ناظم الاطباء). گفتن در چیزی به گمان وقیاس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گفتن در چیزی به حدس . (از اقرب الموارد) (از المنجد). به گمان و قیاس سخن گفتن . (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) :</
تخميندیکشنری عربی به فارسیبراورد , ديدزني , تخمين , تقويم , ارزيابي , قيمت , شهرت , اعتبار , براوردکردن , تخمين زدن , حدس , گمان , ظن , فرض , حدس زدن , کار حدسي , گمان بردن
تخمینفرهنگ فارسی عمید۱. برآورد کردن.۲. وزن یا اندازه یا بهای چیزی را از روی حدس و گمان معیّن کردن.۳. بهگمان سخن گفتن.
خصیتینلغتنامه دهخداخصیتین . [ خ ُ ی َ ت َ ] (ع اِ) دو خایه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) . بیضتین . تخمگان . دوگند. انثیین . خلنتان . (یادداشت بخط مؤلف ). این کلمه تثنیه خصیة است در حالت نصبی و جری .
بیضتینلغتنامه دهخدابیضتین . [ ب َض َ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ بیضة (در حالت نصبی و جری ). دو خایه . دو تخم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بیضة شود. || خصیتین . انثیین . تخمگان . هر دو خایه .دو خایه ٔ مرد. دو گند. حسکلتان . (یادداشت مؤلف ).
بیحیلهلغتنامه دهخدابیحیله . [ ل َ ] (اِ) یونانی و رومی خرفه . بقلةالحمقا. (الفاظ الادویه ). این کلمه رادر برهان بمعنی خرفه آورده ولی در فرهنگ اسدی (بکتابت 766 هَ . ق .) مینویسد: خرفه ، بیخله ، بخله و پرپهن و فرفخ بود یعنی تخمگان . (از یادداشت بخط مؤلف ).
بیخلهلغتنامه دهخدابیخله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) بمعنی بخله است . (اوبهی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خرفه . قرفخ . رجله . بقلةالحمقاء. مویز. آب محله . تخمگان . پرپهن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به خرفه و پرپهن شود.
فرفخلغتنامه دهخدافرفخ . [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) خرفه .معرب پرپهن . (منتهی الارب ). بقلةالحمقاء که آن را فرفیر نیز گویند و آن رجله است . (اقرب الموارد). پرپهن . رجلة. بقلةالحمقاء. نجله . مویزآب . تخمگان . (یادداشت به خط مؤلف ). بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). دندانسا. (از نزهةالقلوب ). ||