تخمیسلغتنامه دهخداتخمیس . [ ت َ ] (ع مص ) پنج گوشه گردانیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پنج رکن گردانیدن . || در نزد شاعران ، افزودن سه مصراع است به یک بیت ، که جمعاً پنج مصراع باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). شعر مخمس گفتن . رجوع به مخمس شود.
تخمیسفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) شعر مخمس سرودن.۲. [قدیمی] پنجگوشه کردن.۳. [قدیمی] پنجتایی کردن.۴. [قدیمی] پنج قسمت کردن.
تخمسلغتنامه دهخداتخمس . [ ] (اِخ ) نام کوهی است که یکی از دو شعبه ٔ آب شاهرود از آن خیزد. حمداﷲ مستوفی آرد: آب شاهرود به رودبار قزوین دو شعبه است یکی از کوه طالقان قزوین برمیخیزد و دیگری از کوه نسر و تخمس و بر ولایت رودبار الموت بگذرد و در ولایت و ناحیت بره طارمین باسفیدرود جمع شود. (نزهة الق
تخمیشلغتنامه دهخداتخمیش . [ ت َ ] (ع مص ) بمعنی خَمْش است یعنی خراشیدن صورت و یا خراشیدن سایر جاهای بدن . رجوع به لسان العرب و خَمْش شود.
تریتن تخمسلغتنامه دهخداتریتن تخمس . [ ت ْ ت َ ت َ م ِ ] (اِخ ) پورداود آرد: تریتن تخمس در فرس هخامنشی چیتهرن تخم این نام در سنگ نبشته بهستان نیز آمده و نام یکی از سرکشان بوده که به داریوش بشورید و لفظاً یعنی تهم چهر یا دلیر. (فرهنگ ایران باستان ص 209). ظاهراً این ه
تخامصلغتنامه دهخداتخامص . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) برداشته شدن از چیزی و یک سو گردیدن .(منتهی الارب ). تجافی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط):تخامص لفلان عن حقه و تجاف له عنه ؛ ای اعطه ایاه و تقول مسسته بیدی و هی باردة فتخامص عن برد یدی ؛ ای تجافی . (اقرب الموارد). || دادن حق کسی را. (از منتهی الارب )
پنج کرانگیلغتنامه دهخداپنج کرانگی . [ پ َ ک َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) چگونگی پنج کرانه . || تخمیس .
پنج گوشهلغتنامه دهخداپنج گوشه . [ پ َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) مخمس . (زمخشری ) (منتهی الارب ).- پنج گوشه کردن ؛ تخمیس .
عاملیلغتنامه دهخداعاملی . [ م ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن یحیی . از افاضل علمای اوایل قرن سیزدهم هجرت بود که در حدود 1230 هَ . ق . درگذشت . وی از شاگردان سید بحرالعلوم بود و از آثار اوست تخمیس قصیده ٔ میمیه ٔ ابوفراس حمدانی حاوی 54
سخاویلغتنامه دهخداسخاوی . [ س َ وی ی ] (اِخ ) محمدبن احمدبن ابی العبد القصبی السخاوی المالکی . او راست : تخمیس طی البردة و تلخیص نشر الوردة. (معجم المطبوعات ).
شیخ الاسلاملغتنامه دهخداشیخ الاسلام . [ ش َ خُل ْ اِ ] (اِخ ) لقب اسعدبن محمدبن اسماعیل بن شیخ الاسلام . او راست : تخمیس قصیدة الهمزیة بوصیری . (از کشف الظنون ).