تخییرلغتنامه دهخداتخییر. [ ت َخ ْ ] (ع مص ) برگزین کردن . (تاج المصادر بیهقی ). برگزیدن . (دهار). تفضیل دادن کسی را بر غیر وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از المنجد). اختیار کردن . (آنندراج ). || مخیر کردن . (زوزنی ). اختیار دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ا
تخیرلغتنامه دهخداتخیر. [ ت َ خ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) برگزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
واجب تخییریلغتنامه دهخداواجب تخییری . [ ج ِ ب ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واجب مخیر. رجوع بواجب مخیر شود.
علی التخییرلغتنامه دهخداعلی التخییر. [ ع َ لَت ْ ت َ ] (ع ق مرکب ) اختیاراً. بااختیار. بنابر تخییر. رجوع به تخییر شود.
اختیار دادنلغتنامه دهخدااختیار دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) تخییر. مختار کردن . قدرت دادن کسی بر انجام کاری : کنون مر ترا دادم این اختیارازین هر دوبگزین یکی را بکار. فردوسی .وقت ترحم است کنون ای نسیم صبح کان شوخ اختیار بدست نقاب داد.<b
مخیرلغتنامه دهخدامخیر. [ م ُ خ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) اختیار به کسی دهنده .(غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).کسی که اختیار می دهد. (ناظم الاطباء). || مرد نیکوتر و بسیار خیر کننده و سخی . (غیاث ) (آنندراج ). سخی و آنکه خیرات بسیار می کند و نیکوکار و مرد نیکوتر. (ناظم الاطباء).
اولغتنامه دهخدااو. [اَ و ] (ع حرف ) حرف عطف است به معنی یا و در خبر برای شک آید یا ابهام و در انشاء برای تخییر یا اباحه و یا مطلق جمع و یا تقسیم و یا تقریب . (از ناظم الاطباء): و ارسلناه الی مائة الف او یزیدون : (قرآن /37 148</spa
برگزینلغتنامه دهخدابرگزین . [ ب َ گ ُ ] (ن مف مرکب ) مخیّر. (دهار). پسندیده شده . || منتخب .انتخاب شده . (ناظم الاطباء). برتر. مرجح : سپهدار با لشکر و گنج و تاج بدیدند آن برگزینان چاج . فردوسی .بدست وی اندر فراوان سپاه تبه گردد ا
علی التخییرلغتنامه دهخداعلی التخییر. [ ع َ لَت ْ ت َ ] (ع ق مرکب ) اختیاراً. بااختیار. بنابر تخییر. رجوع به تخییر شود.