تداخللغتنامه دهخداتداخل . [ ت َ خ ُ ] (ع مص ) بهم درشدن . (زوزنی ). بهم درشدن در یکدیگر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن و مخلوط شدن باچیزی . (از اقرب الموارد) (از المنجد): تداخله منه ُ شی ٔ؛ دخله ُ و خامره . (اقرب الموارد). داخل شدن چیزی در چیزی . (
تداخلفرهنگ فارسی عمید۱. درهم داخل شدن؛ در یکدیگر داخل شدن.۲. (پزشکی) [قدیمی] خوردن غذا بر روی غذای هضمنشده.
تداخلواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) پژولش (پَژولِش). "تداخل کردن" به پارسی می شود "پَژولیدَن". "تداخل نور" به پارسی می شود "شیدپَژولی، شیدپَژولِش".
تداخل 1interference 2واژههای مصوب فرهنگستانتأثیر منفی دانش یک زبان در یادگیری و به کار بردن زبان دیگر
تداخل 2interference 1, optical interference, interference of lightواژههای مصوب فرهنگستانبرهمنهشت اثر دو یا چند موج
تداخل الکتریکیelectrical interferenceواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه آشفتگی الکتریکی که براثر جریانهای سرگردان (stray currents) در سازههای فلزی در تماس با برقکاف به وجود میآید
تداخل 1interference 2واژههای مصوب فرهنگستانتأثیر منفی دانش یک زبان در یادگیری و به کار بردن زبان دیگر
تداخل 2interference 1, optical interference, interference of lightواژههای مصوب فرهنگستانبرهمنهشت اثر دو یا چند موج
تداخلسنجinterferometerواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای تقسیم باریکۀ نور به دو یا چند باریکه و بازترکیب آنها برای ایجاد تداخل
تداخلسنجیinterferometryواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای اندازهگیری برخی از کمیتهای فیزیکی با استفاده از تداخلسنج و پدیدۀ تداخل
تداخلنگاشتinterferogramواژههای مصوب فرهنگستاننمودار تغییرات نشانک/ سیگنال خروجی تداخلسنج، هنگامی که وضعیت تداخل تغییر میکند
تداخل 1interference 2واژههای مصوب فرهنگستانتأثیر منفی دانش یک زبان در یادگیری و به کار بردن زبان دیگر
تداخل 2interference 1, optical interference, interference of lightواژههای مصوب فرهنگستانبرهمنهشت اثر دو یا چند موج
تداخل الکتریکیelectrical interferenceواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه آشفتگی الکتریکی که براثر جریانهای سرگردان (stray currents) در سازههای فلزی در تماس با برقکاف به وجود میآید
متداخللغتنامه دهخدامتداخل . [ م ُ ت َ خ ِ ] (ع ص ) درج کرده و در میان نشانده و در میان دیگری در آورده و یادرآمده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). مأخوذ از تازی ، داخل شده ٔ درهم و درج شده . (ناظم الاطباء).- متداخل شدن ؛ متداخل گردیدن . داخل شدن چیزی در چیزی . د