تدثرلغتنامه دهخداتدثر.[ ت َ دَث ْ ث ُ ] (ع مص ) جامه بخویشتن درگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). جامه بخویشتن فاگرفتن . (زوزنی ). پوشیدن جامه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || پوشیدن دثار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشی
تدثیرلغتنامه دهخداتدثیر. [ ت َ ] (ع مص ) آشیان نیکو بکردن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). درست ساختن مرغ آشیانه ٔ خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برهم نهاده شدن سنگها بر قتیل . (منتهی الارب ). سنگ نهادن بر روی کشته .(ناظم الاطباء). || پوشانیدن به دثار. (المنج
تداثرلغتنامه دهخداتداثر. [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) کهنه گردیدن رسم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کهنه گردیدن و ناپدید شدن رسم . (اقرب الموارد) (از آنندراج ) (المنجد).
مُدَّثِّرُفرهنگ واژگان قرآنجامه به خود پیچیده - پتو و رو انداز به خود پیچیده (در اصل متدثر بوده ، که از مصدر تدثر مشتق شده ، و معنايش پيچيدن جامه و پتو و امثال آن به خود در هنگام خواب است ، و خطاب در اين جمله به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است ، که در چنين حالي بوده ، و لذا به همان حالي که داشته يعني پتو به خود پيچيده مو
تزمللغتنامه دهخداتزمل . [ ت َ زَم ْ م ُ ] (ع مص ) خویشتن درجامه پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خود را در جامه پیچیدن . (مجمل اللغة). در پیچیده شدن به جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلفف و تدثر. (متن اللغة). پیچیده شدن به جامه . (از
متدثرلغتنامه دهخدامتدثر. [ م ُ ت َ دَث ْ ث ِ ] (ع ص ) پوشنده ٔ دثار. (آنندراج ). آن که بالاپوش بر خود می پیچد و آن که دثار می پوشد. (ناظم الاطباء). || گشن که بر ماده برآید. (آنندراج ). گشن برآمده ٔ بر ماده . (ناظم الاطباء). || کسی که بر پشت اسب برجهد وبرنشیند. (آنندراج ). برجهنده ٔ بر پشت اسب
پوشیدنلغتنامه دهخداپوشیدن . [ دَ ] (مص ) در بر کردن . بتن کردن . در تن کردن . پوشیدن جامه ای را. ملبس شدن . در پوشیدن . بر تن کردن . بر تن راست کردن . لبس . تلبس . مکتسی شدن . اکتساء. (منتهی الارب ). رخت پوشیدن . لتب . (تاج المصادر بیهقی ). التتاب . (منتهی الارب ) :
درگرفتنلغتنامه دهخدادرگرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن . مؤثر افتادن . کار کردن . کارگر افتادن . اثر کردن . کارگر شدن . (ناظم الاطباء). تأثیر کردن : گفت من رها نکنم تا جنازه ٔ او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود و هرچند مردمان بگفتند با آن دانشمند درنگ
متدثرلغتنامه دهخدامتدثر. [ م ُ ت َ دَث ْ ث ِ ] (ع ص ) پوشنده ٔ دثار. (آنندراج ). آن که بالاپوش بر خود می پیچد و آن که دثار می پوشد. (ناظم الاطباء). || گشن که بر ماده برآید. (آنندراج ). گشن برآمده ٔ بر ماده . (ناظم الاطباء). || کسی که بر پشت اسب برجهد وبرنشیند. (آنندراج ). برجهنده ٔ بر پشت اسب