تدلیلغتنامه دهخداتدلی . [ ت َ دَل ْ لی ] (ع مص )(از «دل و») فروآویخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). فروهشته شدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). آویخته شدن از درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعلق و فروهشته شدن میوه از درخت . (اقرب الموارد) (المنجد). || سخت نزدیک ش
تدلیلغتنامه دهخداتدلی . [ت َ دَل ْ لی ] (ع مص ) (از «دل ی ») نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) : ثم دنی فتدلی . (قرآن 53 / 8). || فروتن
تذلیلغتنامه دهخداتذلی . [ ت َ ذَل ْ لی ] (ع مص ) فروتنی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تواضع. (اقرب الموارد) (المنجد).
تضلیلغتنامه دهخداتضلی . [ ت َ ض َل ْ لی ] (ع مص ) لازم گرفتن گمراهان و اختیار کردن صحبت آنان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تدلهلغتنامه دهخداتدله . [ ت َ دَل ْ ل ُه ْ ] (ع مص ) بیخود و دل ربوده و عقل رفته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
تدلیسلغتنامه دهخداتدلیس . [ ت َ ] (ع مص ) پنهان کردن عیب متاع بر خریدار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیدن عیب کالا بر خریدار. (آنندراج ). کتمان عیب کالا بر مشتری . (از اقرب الموارد) (المنجد). کتمان عیب کالا. || پنهان کردن . (متن اللغه ). || (اصطلاح فقه ) عیب متاعی را پوشاندن چنانکه بایع م
تدلیصلغتنامه دهخداتدلیص . [ ت َ ] (ع مص ) نرم و تابان گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تملیس و تفریق چیزی . (اقرب الموارد). تملیس چیزی . (المنجد): دلص السیل الحجر؛ اذا ملسه ، کقوله صفاً دلصته السیل اخلق . (اقرب الموارد). || نرم گردانیدن زره . (المنجد) (اقرب الموارد). نرم و
تدلیللغتنامه دهخداتدلیل . [ ت َ] (ع مص ) مرفه ساختن کسی را. (اقرب الموارد). || جدا کردن و دور ساختن گیاه از هم و پراکنده کردن آنرا، از لغات دخیل سریانی است . (متن اللغه ).
تدلیهلغتنامه دهخداتدلیه . [ ت َ ] (ع مص ) ربودن عشق دل کسی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء) در حیرت و دل ربودگی افکندن عشق کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه ) : اسفی علی اسفی الّذی دلهتنی عن علمه فیه علی خفاء. م
تدوحلغتنامه دهخداتدوح . [ ت َ دَوْ وُ ] (ع مص ) نفخ آوردن و فروافتادن شکم از چاقی یا مرض .(از اقرب الموارد). انتفاخ و تدلی بطن . (المنجد).
دَلاََّهُمَافرهنگ واژگان قرآنآن دو را سقوط داد (ازتدلية به معناي نزديک کردن و رساندن است ، همچنانکه تدلي به معناي نزديکي و رهايي از قيود است ، و گويا اين معنا استعاره از دلوت الدلو انداختم دلو را بوده باشد . )
متدلیلغتنامه دهخدامتدلی . [ م ُ ت َ دَل ْ لی ] (ع ص ) خرامنده . (آنندراج ). مسرور و خرم . (ناظم الاطباء). || چیزی آویزنده از درخت . (آنندراج ). آویزان و آویخته از درخت . (ناظم الاطباء). || فرود آینده از بالا به نشیب . (آنندراج ). فرود آینده . (ناظم الاطباء). || خوش طبعو لطیفه گو. || نزدیک و نز
انسحاطلغتنامه دهخداانسحاط.[ اِ س ِ ] (ع مص ) از دست کسی لغزیدن چیزی و افتادن :انسحط من یده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی لغزیده افتادن چنانکه از دست . (یادداشت مؤلف ). || از بالا به چیزی آویخته سپس از دست آن را گذاشته فرودآمدن ، یقال انسحط عن النخلة؛ اذا تدلی عنها
انابلغتنامه دهخدااناب . [ اَ ] (ع اِ) مشک . (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از عطر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوعی از بوی خوش . (منتهی الارب ). مشک و گویند عطریست شبیه بدان و از آنست :تعل ّ بالعنبر و الاناب کرماً تدلّی من ذری الاعناب .<
تدلیسلغتنامه دهخداتدلیس . [ ت َ ] (ع مص ) پنهان کردن عیب متاع بر خریدار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیدن عیب کالا بر خریدار. (آنندراج ). کتمان عیب کالا بر مشتری . (از اقرب الموارد) (المنجد). کتمان عیب کالا. || پنهان کردن . (متن اللغه ). || (اصطلاح فقه ) عیب متاعی را پوشاندن چنانکه بایع م
تدلیصلغتنامه دهخداتدلیص . [ ت َ ] (ع مص ) نرم و تابان گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تملیس و تفریق چیزی . (اقرب الموارد). تملیس چیزی . (المنجد): دلص السیل الحجر؛ اذا ملسه ، کقوله صفاً دلصته السیل اخلق . (اقرب الموارد). || نرم گردانیدن زره . (المنجد) (اقرب الموارد). نرم و
تدلیللغتنامه دهخداتدلیل . [ ت َ] (ع مص ) مرفه ساختن کسی را. (اقرب الموارد). || جدا کردن و دور ساختن گیاه از هم و پراکنده کردن آنرا، از لغات دخیل سریانی است . (متن اللغه ).
تدلیهلغتنامه دهخداتدلیه . [ ت َ ] (ع مص ) ربودن عشق دل کسی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء) در حیرت و دل ربودگی افکندن عشق کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه ) : اسفی علی اسفی الّذی دلهتنی عن علمه فیه علی خفاء. م
متدلیلغتنامه دهخدامتدلی . [ م ُ ت َ دَل ْ لی ] (ع ص ) خرامنده . (آنندراج ). مسرور و خرم . (ناظم الاطباء). || چیزی آویزنده از درخت . (آنندراج ). آویزان و آویخته از درخت . (ناظم الاطباء). || فرود آینده از بالا به نشیب . (آنندراج ). فرود آینده . (ناظم الاطباء). || خوش طبعو لطیفه گو. || نزدیک و نز
نامعتدلیلغتنامه دهخدانامعتدلی . [ م ُ ت َ دِ ] (حامص مرکب ) عدم اعتدال . معتدل نبودن . مقابل معتدلی .