تدنیرلغتنامه دهخداتدنیر. [ ت َ ] (ع مص ) درخشیدن روی کسی . (ناظم الاطباء). درخشیدن روی کسی مانند دینار. (اقرب الموارد) (المنجد). || صاحب دینار گردیدن کسی . (ناظم الاطباء). بسیاردینار شدن مرد. || دینار سکه زدن . (اقرب الموارد) (المنجد).
تدوینگر موسیقیmusic editorواژههای مصوب فرهنگستانفردی که در ویرایش و تنظیم موسیقی فیلم به آهنگساز کمک میکند
تدوینگر جایگزینی گفتارautomatic dialogue replacement editorواژههای مصوب فرهنگستانمتصدی تدوین صدا در جایگزینی گفتار
درخشیدنلغتنامه دهخدادرخشیدن . [ دُ / دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) تابیدن . پرتو افکندن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). تابان و روشن شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). پرتو انداختن . تافتن . روشن شدن . برق زدن . (ناظم الاطباء). درفشیدن . رخشیدن .