تذاکرلغتنامه دهخداتذاکر. [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) بهم یاد گرفتن . (زوزنی ). بهم یاد کردن . (آنندراج ). بیاد یکدیگر آوردن . (ناظم الاطباء). یاد آوردن چیزی . (المنجد). || تفاوض در امری . (المنجد) (اقرب الموارد).
تذکرلغتنامه دهخداتذکر. [ ت َ ذَک ْ ک ُ ] (ع مص )یاد کردن و با یاد آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). یاد کردن . (دهار). با یاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاد آوردن و ذکر کردن . (آنندراج ) یاد کردن چیزی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) :<
تذکیرلغتنامه دهخداتذکیر. [ ت َ ] (ع مص ) با یاد دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بیاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاددهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یاد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاطر داشتن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) :</spa
تذکردیکشنری عربی به فارسیدوباره جمع کردن , بخاطر اوردن , در بحر تفکر غوطه ور شدن , مستغرق شدن در , بخاطراوردن , ياد اوردن , بخاطر داشتن
متذاکرلغتنامه دهخدامتذاکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) یادکننده یکدیگر را. (آنندراج ). آگاه کننده ٔ دیگری . (ناظم الاطباء). || به یاد همدیگر آمده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تذاکر شود.
ابوشعیبلغتنامه دهخداابوشعیب . [ اَ ش ُ ع َ ] (اِخ ) هروی . صالح بن محمّد. یکی از اعاظم شعرای روزگار سامانیان و چنانکه در تذکره ها آمده است وی آخر عهدرودکی را دریافته است و از سوء حظّ از اشعار او جز قطعه ای در تذاکر و ابیاتی چند در لغت نامه ها چیزی به جای نمانده است . و منوچهری آنجا که آرزو میکند
ابوشجاعلغتنامه دهخداابوشجاع . [ اَ ش ُ ] (اِخ ) روذراوری . محمّدبن الحسین بن محمّدبن عبداﷲبن ابراهیم همدانی ملقب به ظهیرالدین مؤیدالدوله صفی امیرالمؤمنین . او یکی از وزرای بنی عباس و از صلحاء و علماء روزگار خویش بود. و در فقه و حدیث و نحو و تاریخ تصانیف نافعه دارد. وی را ذیلی است بر تجارب الام
ابوشکورلغتنامه دهخداابوشکور. [ اَ ش َ ] (اِخ ) بلخی . یکی از اجله ٔ شعرای باستانی ایران . در تذکره ها ازتاریخ حیات او جز نام و موطن و از شعر وی غیر از بیتی چند در تذاکر و متفرقاتی در کتب لغت که همگی بر کمال قدرت طبع و جودت و صفای قریحت او دلیل کند بر جای نیست . ابوشکور را داستانی منظوم به بحر مت
متذاکرلغتنامه دهخدامتذاکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) یادکننده یکدیگر را. (آنندراج ). آگاه کننده ٔ دیگری . (ناظم الاطباء). || به یاد همدیگر آمده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تذاکر شود.