تذهیبلغتنامه دهخداتذهیب . [ ت َ ] (ع مص ) زراندود کردن . (تاج المصادربیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (غیاث اللغات ) : تذهیب و تزویق آن بجایی رسانید که صنعت صناع رصافه به اضافت تصنع و تنوق نقاشان آن روزگار در مقابله ٔ آن نا
تذهیبفرهنگ فارسی عمید۱. زراندود کردن؛ طلاکاری.۲. تزیین و نقشونگار دادن اوراق کتابهای خطی با آب زر و لاجورد.
تدعبلغتنامه دهخداتدعب . [ ت َ دَع ْ ع ُ ] (ع مص ) ناز کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). ناز کردن . (آنندراج ).
تذعبلغتنامه دهخداتذعب . [ ت َ ذَع ْ ع ُ ] (ع مص ) ترسانیدن پری ، کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تضهیبلغتنامه دهخداتضهیب . [ ت َ ] (ع مص ) نیک بریان ناکردن بریانی . (تاج المصادر بیهقی ). بر سنگ تفسان بریان کردن گوشت را یا نیم پخته کردن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کمان و نیزه را آتش دادن . (تاج المصادر بیهقی ) . درآتش داشتن کمان و نیزه و مانند آن ر
تذهیبیلغتنامه دهخداتذهیبی . [ ت َ ] (اِخ ) (مولانا...) از اصفهان است . شخصی است درویش نهاد و مصاحب و شوخ طبع در کار تذهیب و جدول کشی و افشان و کاغذ الوان و ابری سازی مهارت دارد. موقعی که حقیر به اصفهان رفتم بمناسبت همکاری ملاقات واقع شد. در مدت چند روز که آنجا بودم یک ساعت از احوال من غفلت نکرد
تذهیبیلغتنامه دهخداتذهیبی . [ ت َ ] (اِخ ) (مولانا...) از اصفهان است . شخصی است درویش نهاد و مصاحب و شوخ طبع در کار تذهیب و جدول کشی و افشان و کاغذ الوان و ابری سازی مهارت دارد. موقعی که حقیر به اصفهان رفتم بمناسبت همکاری ملاقات واقع شد. در مدت چند روز که آنجا بودم یک ساعت از احوال من غفلت نکرد