تذکارلغتنامه دهخداتذکار.[ ت َ ] (ع مص ) یاد کردن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نگه داشتن چیزی در ذهن . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (المنجد). || ذکر نمودن ، و بکسر خطاست ، چرا که سوای تبیان و تلقای ، هیچ مصدری بر وزن تفعال بکسر نیامده مگر اسم جنس و صفات ، برین وزن اکثر می آید چنانکه
تذکرلغتنامه دهخداتذکر. [ ت َ ذَک ْ ک ُ ] (ع مص )یاد کردن و با یاد آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). یاد کردن . (دهار). با یاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاد آوردن و ذکر کردن . (آنندراج ) یاد کردن چیزی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) :<
تذکیرلغتنامه دهخداتذکیر. [ ت َ ] (ع مص ) با یاد دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بیاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاددهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یاد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاطر داشتن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) :</spa
تذکردیکشنری عربی به فارسیدوباره جمع کردن , بخاطر اوردن , در بحر تفکر غوطه ور شدن , مستغرق شدن در , بخاطراوردن , ياد اوردن , بخاطر داشتن
تذکارپای خاتونلغتنامه دهخداتذکارپای خاتون . [ ] (اِخ ) زن ملک ظاهر بیبرس بندقدار که یکی از ممالیک بحریه ٔ مصر بود. وی خانقاه «رباط بغدادیه » را در قاهره بسال 684 هَ . ق . تأسیس کرد. این خانقاه تنها بعبادت اختصاص نداشت بلکه زنی که بعنوان شیخه تعیین میشد میبایست به تدری
تذکارپای خاتونلغتنامه دهخداتذکارپای خاتون . [ ] (اِخ ) زن ملک ظاهر بیبرس بندقدار که یکی از ممالیک بحریه ٔ مصر بود. وی خانقاه «رباط بغدادیه » را در قاهره بسال 684 هَ . ق . تأسیس کرد. این خانقاه تنها بعبادت اختصاص نداشت بلکه زنی که بعنوان شیخه تعیین میشد میبایست به تدری
استذکارلغتنامه دهخدااستذکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اذّکار. تذکر. تَذکیر. ذِکری . یاد گرفتن خواستن . (زوزنی ). || یاد گرفتن . || درس گفتن . || نگاه داشتن . (منتهی الارب ). || استذکار کسی یا چیزی ؛ یاد گرفتن . || اِرتمام .
استذکارفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) یاد کردن . 2 - (اِمص .) یادآوری ، یاد کرد. ج . استذکارات .