ترائبلغتنامه دهخداترائب . [ ت َ ءِ ] (ع اِ) استخوانهای سینه ، (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). استخوانهای سینه ، و این جمع تریبة است و مجازاً بمعنی سینه آید. (غیاث اللغات ). ج ِ تریبة. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (اقرب الموارد)(دهار) (المنجد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
ترابلغتنامه دهخداتراب . [ ت َ ] (اِمص ، اِ) ترشح بود از آب و روغن که اندک اندک از کوزه و غیره پالایش گیرد و بترابد بیرون . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 22). ترابیدن آب بود. (حاشیه ٔ همان کتاب ). پالائیدن آب بود از جائی . (ایضاًحاشیه ٔ همان کتاب ). فروچکیدن روغن بو
ترابلغتنامه دهخداتراب . [ ت ِ ] (ع اِ) بن دست گوسپند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). منه حدیث علی علیه السلام : لئن ولیت بنی امیة لانفضهم القصاب التراب الوذمة. (منتهی الارب ). || آن یا جمع تَرْب بالفتح است مخفف تَرَب یا صواب الوذام التربه است و آن وذام (روده وشکنبه ها) است که ب
ترابلغتنامه دهخداتراب . [ ت ُ ] (اِخ ) ابن عمربن عبید کاتب مصری ، مکنی به ابوالنعمان . از ابواحمدبن الناصح روایت کند. او در ذی قعده ٔ 427 هَ . ق . بسن 85سالگی درگذشت . (حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص <span class="hl" d
ترابلغتنامه دهخداتراب . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شاه آباد (اسلام آباد غرب ) است که در دوازده هزارگزی جنوب باختری شاه آباد و یکهزارگزی شمال شوسه ٔ شاه آباد به ایلام قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 235 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه
تریبةلغتنامه دهخداتریبة. [ت َ ب َ ] (ع اِ) واحد ترائب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استخوان سینه . (زمخشری ) (از المنجد) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). واحد ترائب و آن استخوان سینه است . (از اقرب الموارد). و رجوع به ترائب شود.
عقائصلغتنامه دهخداعقائص . [ ع َ ءِ ] (ع اِ) عقایص . ج ِ عَقیصَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مویهای بافته و تاب داده . (آنندراج ). رجوع به عقیصة شود : معنبر ذوائب معقد عقائص مسلسل غدایر سجنجل ترائب .حسن متکلم .
غدائرلغتنامه دهخداغدائر. [ غ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ غدیرة.گیسوان بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : غدائره مستشزرات الی العلی تضل العقاص فی مثنی و مرسل . (معلقه ٔ امروءالقیس ).معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل غدائر سجنجل ترائب . <p cl