ترافقلغتنامه دهخداترافق . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) همراهی کردن . (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). بهم یار بودن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از آنندراج ). همدیگر همراه شدن در سفر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به اصطلاح ، گفتن شعر است بر وجهی که هر مصرع او را با مصرع بیتی از آن شعر که من
ترافیکفرهنگ فارسی عمید۱. عبورومرور وسایل نقلیه؛ حملونقل.۲. انبوهی وسایل نقلیه در خیابان و جاده که در امر عبورومرور اختلال ایجاد میکند.
ترافیکفرهنگ فارسی معین(تِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - رفت و آمد وسایل نقلیه در خیابان ، شدآمد (فره ). 2 - راه بندان .
مترافقلغتنامه دهخدامترافق . [ م ُ ت َ ف ِ ](ع ص ) هم دیگر همراه شونده در سفر. (آنندراج ). رفیق و همراه سفر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترافق شود.
خداشناسیلغتنامه دهخداخداشناسی . [ خ ُ ش ِ ] (حامص مرکب ) شناخت خدا.معرفةاﷲ. (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از تدین و دینداری . دانش خداشناسی : دانش خداشناسی در معنی حقیقی خود، شامل قسمتی از فلسفه است که از طرفی با توصیف جهان سر و کار دارد. البته نه من حیث هوهو، بلکه از جهت ربط آن بروحی برتر و عقلی ا
مترافقلغتنامه دهخدامترافق . [ م ُ ت َ ف ِ ](ع ص ) هم دیگر همراه شونده در سفر. (آنندراج ). رفیق و همراه سفر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترافق شود.