تراویحلغتنامه دهخداتراویح . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ ترویحة، و آن در اصل اسم است مر یک جلسه ٔ مطلق را، و جلسه ای را که بعد از رکعت چهارم در شبهای ماه مبارک رمضان بر سبیل استراحت میگذرانند نیزترویحة گویند، چه در آن جلسه استراحت میکنند. سپس هر چهار رکعت نماز را مجازاً ترویحة گفتند، چه در پایان هر چهار
تراوچهلغتنامه دهخداتراوچه . [ ت َ چ ِ ] (اِخ ) از روستاهای بخارا: و از آن جمله [روستاها] یکی نور بود و خرقان رود و وردانه و تراوچه . (تاریخ بخارا ص 5). در آن زمان هنوز شهربخارا نبود ولی روستاهای آن آباد بود مانند... و تراوچه . (خزاین العلوم از احوال و اشعار رود
تراوحلغتنامه دهخداتراوح . [ ت َ وُ ] (ع مص ) بنوبت کاری را کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بهر دو دست بخشش کردن ، یقال : یداه تتراوحان بالمعروف ؛ یعنی گاهی از این دست می بخشد و گاهی از آن دست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد).
طراوهلغتنامه دهخداطراوه . [ طَ وَ ] (اِخ ) کوهی است معروف در نجد. || جایگاهی است که در شعر ذکر آن آمده است . (مراصدالاطلاع ).
طراوهلغتنامه دهخداطراوه . [طَ وَ / رِ ] (اِ) جامه ای باشد ابریشمی که بر سر سنان نیزه و علم بندند. (برهان ). جامه ٔ ابریشمی و رنگین که بر سر سنان نیزه و علم بندند و در مؤید بجای واو، دال مهمله نوشته . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به فرهنگ شعوری ص <span clas
تراویلغتنامه دهخداتراوی . [ ت َ ] (ع اِ) بیست ودو (؟) رکعت نماز نافله در شبهای ماه رمضان معمول عامه که تراویح و ترویحة نیز گویند. (ناظم الاطباء).
ترویحةلغتنامه دهخداترویحة. [ ت َرْ ح َ ] (ع اِ) ج ، تراویح . رجوع به همین کلمه شود : به جمله ٔ مملکت نامه ها رفت در معنی ترویحه ٔ مساجد و عرض مجالس . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273). و رجوع به الجماهر بیرونی ص 4</sp
تعقیبلغتنامه دهخداتعقیب . [ ت َ ] (ع مص ) زرد شدن میوه ٔ عرفج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از پی درداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). از پس کسی درآمدن و در پس کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دنبال کردن . (از اقرب الموارد). چیزی را در پس چیزی کرد
ترویحلغتنامه دهخداترویح . [ ت َرْ ] (ع مص ) راحت دادن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). راحت دادن و منه : ترویحة شهر رمضان سمیت بها لاستراحة بعد کل اربع رکعات . (منتهی الارب ). || بجماعت نماز تراویح را خواندن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). ||
رواتبلغتنامه دهخدارواتب . [ رَ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ راتبة. (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) . ج ِراتب . (المنجد). مقرری . مستمری . (از اشتینگاس ). مواجب . وظیفه ٔ سالیانه و یومیه . (از ناظم الاطباء). وظایف . (اقرب الموارد) : جد مرا... فرمود تا...آنچه بب