تربانیلغتنامه دهخداتربانی . [ ت َ ] (اِخ ) محمدبن یوسف بن ابراهیم تربانی ، مکنی به ابوعلی ، از قریه ٔ تربان سمرقند. فقیه و محدث است . از محمدبن اسحاق سمعانی الصغانی روایت داردو به سال 323 هَ . ق . درگذشت . (از معجم البلدان ).
تربانیلغتنامه دهخداتربانی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به تربان که قریه ای از قراءفرمک در پنج فرسخی سمرقند در سغد. (انساب سمعانی ).
تربنیچلغتنامه دهخداتربنیچ . [ ت ِ ب ِ ] (اِخ ) تربنیتس . مرکز قضای قصبه ای است در سیلزیای پروس که در 25هزارگزی شمال شرقی بروسلا واقع است و 14500 تن سکنه دارد و کلیسای بزرگی در آنجا وجود دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
تربانلغتنامه دهخداتربان . [ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ تُراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تُراب شود.
تربانلغتنامه دهخداتربان . [ ت ُ ] (اِخ ) این نام در شعر متنبی آمده ، شارحان دیوان نویسند: جایی است در عراق ، و این قول اشتباه است و صحیح این است که نام نقبی است پیش از حسمی از جانب مصر، و نصر گوید ناحیتی است بین سماوة کلب و شام . (از معجم البلدان ).
شتربانیلغتنامه دهخداشتربانی . [ ش ُ ت ُ ] (حامص مرکب ) اشتربانی . عمل شتربان .ساربانی . جمالی . ساروانی . نگهبانی شتر : به شتربانی و گله داری کردی آهستگی و هشیاری . نظامی .رجوع به اشتربانی شود.