تربتلغتنامه دهخداتربت . [ ت ُ ب َ ] (ع اِ) خاک . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مطلق خاک . (فرهنگ نظام ). تربة:بر آن تربت که بارد خشم ایزدبلا رویَد نبات از خاک مسنون . ناصرخسرو. || خاکی که از حوالی مرقد مطهر حضرت سیدالشهدا صلوات اﷲعلیه می آ
تربثلغتنامه دهخداتربث . [ ت َ رَب ْ ب ُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درنگ کردن و بازایستادن . (آنندراج ). تمکث . (اقرب الموارد). تمکث و تباطؤ. (المنجد) : خدیو گیتی ستان را در اوقات تلبث در آن کشورو تربث در آن بوم و
تربدلغتنامه دهخداتربد. [ ت َ رَب ْ ب ُ ] (ع مص ) روی ترش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). متغیر گردیدن روی کسی از غضب و ترش رو شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از غضب ترش رو شدن . (آنندراج ). تعبس . (اقرب الموارد) (المنجد): تربد وجه فلان . (منتهی الارب ). || میغناک شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
تربدلغتنامه دهخداتربد. [ ت ِ ب ِ ] (اِخ ) نام شهری است غیرمعلوم . (برهان ). نام شهری . (ناظم الاطباء). صاحب برهان گوید نام شهری است غیرمعلوم . فقیر گوید همانا ترمذ را به تصحیف تربد خوانده اند در این صورت معلوم است که شهر غیرمعلوم خواهد شد، ترمذ شهریست مشهور و معروف در ماوراءالنهر.... (انجمن آ
تربضلغتنامه دهخداتربض . [ت َ رَب ْ ب ُ ] (ع مص ) اندک اندک روزگار گذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || برخاستن مرد از جای خود و بعلت ضعف بی حرکت ماندن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). اشکنه ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تربیدلغتنامه دهخداتربید. [ ت َ ] (ع مص ) پستان کردن گوسپند و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لغتی است در ترمید. (منتهی الارب ). پدید گشتن پستان گوسپند پیش از نتاج و مشاهده شدن لمع سیاه و سفید در پستان آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). ترمید.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ترمید شود
تربترلغتنامه دهخداتربتر. [ ت َ ب ِ ت َ ] (ص مرکب ) بسیار تر و کاملاً مرطوب و نمدار. (ناظم الاطباء). کاملاً مرطوب . (استینگاس ).
تربتیلغتنامه دهخداتربتی . [ ت ُ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر تربت . (ناظم الاطباء). که از تربت حیدریه یا از تربت جام باشد. || منسوب به مرقد. (ناظم الاطباء).
حسن تربتیلغتنامه دهخداحسن تربتی . [ ح َ س َ ن ِ ت ُ ب َ ] (اِخ ) قاضی اختیارالدین . رجوع به اختیارالدین و حسین تربتی و حسن اختیارالدین شود.
پائین ولایتلغتنامه دهخداپائین ولایت . [ وَ ی َ ] (اِخ ) بلوکی از تربت حیدریه ٔ خراسان . قراء آن 38 و مساحت به 4 فرسنگ مربع بالغ است . مرکز آن شهر تربت است و حدّ شمالی تربت حیدریه و شرقی رشخوار و جنوبی محولات و غربی آزغند.
مرغزارلغتنامه دهخدامرغزار. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بالا جام بخش تربت جام شهرستان مشهد. واقع در 32هزارگزی شمال باختری تربت جام و 5هزارگزی باختر راه عمومی تربت جام به فریمان . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (
تربت حیدریهلغتنامه دهخداتربت حیدریه . [ ت ُ ب َ ت ِ ح ِ دَ ری ی ِ ] (اِخ ) شهرستان تربت حیدریه یکی از شهرستانهای استان نهم کشور است که از طرف خاور به خط مرزی ایران و افغانستان (که از 7هزارگزی شمال خاوری خوشابه بطرف جنوب امتداد پیدا می کند) محدود می باشد و از طرف شما
تربت جاملغتنامه دهخداتربت جام . [ ت ُ ب َ ت ِ ] (اِخ ) شهر کوچک و مرکز بخش تربت جام شهرستان مشهد است که در 144هزارگزی مشهد و 66هزارگزی مرز ایران و افغانستان و بر سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد و هرات واقع است . جلگه ای گرمسیر است و <sp
تربت جاملغتنامه دهخداتربت جام . [ ت ُ ب َ ت ِ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای هفت گانه ٔ شهرستان مشهد است . از طرف خاور محدود است برودخانه ٔ هریرود که مرز ایران و افغانستان را تشکیل میدهد، ازباختر به بخش طیبات و فریمان ، از شمال به بخش جنت آباد و فریمان ، از جنوب بمرز ایران و افغانستان و دهستان یوسف آ
تربت حیدریهلغتنامه دهخداتربت حیدریه . [ ت ُ ب َ ت ِ ح ِ دَ ری ی ِ ] (اِخ ) بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه است که از 6 دهستان تشکیل میشود و حدود آن بشرح زیر است : از شمال به بخش کدکن و بخش فریمان از شهرستان مشهد و از خاور به بخش خواف ودهستان شهرنو از بخش طیبات و بخش
چراغ تربتلغتنامه دهخداچراغ تربت . [ چ َ / چ ِ غ ِ ت ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ). چراغ مزار. چراغی باشد که بر بالین تربت افروزند. (آنندراج ). چراغی که بر گور کسی روشن کنند : پس از بهارکند گل بهار حسرت من بس است لاله ٔ زردی چراغ
لوح تربتلغتنامه دهخدالوح تربت . [ ل َ / لُو ح ِ ت ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تخته سنگ که آیات و ابیات و مانند آن بر آن کنده یا نوشته بر قبر نهند و گاهی همچنان ساده و بی نقش نهند. (آنندراج ) : فنا شدیم ندیدیم خاطر جمعی ز سنگ ت