تَرت و پَرتفرهنگ گنجواژه هذیان چرت و پرت . ترت و پرت شدن= پرت و پلا شدن . ترت و پرت کردن= پرت و پلا کردن . ترت و پرت گفتن
ترت و پرت کردنلغتنامه دهخداترت و پرت کردن . [ ت َ ت ُ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پراکندن . پرت و پلا کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به «ترت و پرت » و «ترت و مرت » شود.
هاداران پادارانلغتنامه دهخداهاداران پاداران . (اِ مرکب ، ازاتباع ) ترت و پرت . چرند و پرند. (یادداشت مؤلف ).
پخش و پلالغتنامه دهخداپخش و پلا. [پ َ ش ُ پ َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع . تار و مار. ترت و پَرت . تَرت و مَرت . تند و خند. پَرت و پلا.- پخش و پلا کردن ؛ پراکندن . متفرق ساختن .
ترت و پرت گفتنلغتنامه دهخداترت و پرت گفتن . [ ت َ ت ُ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) هذیان گفتن . پرت و پلا گفتن . بیهوده گفتن در اثر بیماری یا مستی یا جنون . پراکنده گفتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).