ترتبلغتنامه دهخداترتب . [ ت َ رَت ْ ت ُ ] (ع مص ) بر جای ایستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بر جای ایستادن و بی حرکت بودن . (از المنجد). || راست و درست شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (اِ) (اصطلاح فقه ) آنست که درآن واحد طلب نسبت بدو شیئی که با هم تضاد دارند فعلیت
ترتبلغتنامه دهخداترتب . [ ت ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) رجوع به تُرْتُب شود. || همیشه . (منتهی الارب ). همیشگی . (ناظم الاطباء). ابد. (اقرب الموارد). || روزگار. (منتهی الارب ). || بنده ٔ بد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترتبلغتنامه دهخداترتب . [ ت ُ ت ُ ] (ع ص ، اِ) ثابت وپای برجای . (ناظم الاطباء). مقیم و ثابت . (اقرب الموارد) (از المنجد). || خاک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). || جاؤوا ترتباً؛ای جمیعاً (اقرب الموارد) یعنی همه آمدند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ابد. (المنجد). || بنده که سه
ترتبفرهنگ فارسی معین(تَ رَ تُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پشت سر هم قرار گرفتن . 2 - در جای خود واقع شدن .
ترتیبلغتنامه دهخداترتیب . [ ت َ ] (ع مص ) ثابت و استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از المنجد): و بحضرت سلطان رفت و سلطان در ترتیب و تبجیل قدر و تمشیت کار و تمهید رونق او بهمه غایتی برسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1<
ترطبلغتنامه دهخداترطب . [ ت َ رَطْ طُ ] (ع مص ) بسیارمرطوب و نمدار شدن . (ناظم الاطباء). تر شدن ، و منه : ترطب لسانی بذکرک . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
ترطیبلغتنامه دهخداترطیب . [ ت َ ] (ع مص ) تر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تر کردن جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تر کردن و تری در مزاج آوردن .(غیاث اللغات ) (از آنندراج ). و من المجاز: و ما رطب لسانی بذکرک الا ما بللتنی به من برک . (اقرب الموارد). || رُطَب دادن . (تاج المصادر
ترتبةلغتنامه دهخداترتبة. [ ت ُ ت ُب ْ ب َ ] (ع اِ) راه مانندی کوفته و پاسپرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راه مانندی که مرد آنرا پیماید. (اقرب الموارد) (المنجد). یقال : اتخذ ترتبةً؛ ای شبه طریق یطأه . (منتهی الارب ).
ترتبیدنلغتنامه دهخداترتبیدن . [ ت ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) مرتعش شدن و لرزیدن . (ناظم الاطباء) (استنگاس ). رجوع به تپیدن شود.
نفاذلغتنامه دهخدانفاذ. [ ن َ ] (ع مص ) گذشتن تیر از آنچه بدان آید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). گذشتن تیر از جائی که بدان رسد. (غیاث اللغات ). بیرون گذشتن تیر از آنچه برآن برآید. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گذشتن چیزی از چیزی و رها شدن آن از آن . (منتهی
مترتبلغتنامه دهخدامترتب . [ م ُ ت َ رَت ْ ت ِ ] (ع ص ) بر جای ایستنده . (آنندراج ). استوار و ثابت و بر جای ایستاده . (ناظم الاطباء). || برقرار در رتبه ومحل خود. ج ، مترتبین . (فرهنگ فارسی معین ). || نتیجه . حاصل . (فرهنگ فارسی ایضاً). || ترتیب داده شده و مقرر شده . || صادر شده و پدید آمده . (ن
تدراءلغتنامه دهخداتدراء. [ ت ُ رَءْ ] (ع ص ) تُدرَاءة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد): رجل ذوتدراء؛ یعنی دفعکننده ٔ خصم است با قوت و شوکت ، وچنین است پادشاه که صاحب ساز و برگ جنگ و نیرو باشددر دفع دشمنان . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مدافع با شوکت و قدرت . (از ا
ترتبةلغتنامه دهخداترتبة. [ ت ُ ت ُب ْ ب َ ] (ع اِ) راه مانندی کوفته و پاسپرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راه مانندی که مرد آنرا پیماید. (اقرب الموارد) (المنجد). یقال : اتخذ ترتبةً؛ ای شبه طریق یطأه . (منتهی الارب ).
ترتبیدنلغتنامه دهخداترتبیدن . [ ت ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) مرتعش شدن و لرزیدن . (ناظم الاطباء) (استنگاس ). رجوع به تپیدن شود.
مترتبلغتنامه دهخدامترتب . [ م ُ ت َ رَت ْ ت ِ ] (ع ص ) بر جای ایستنده . (آنندراج ). استوار و ثابت و بر جای ایستاده . (ناظم الاطباء). || برقرار در رتبه ومحل خود. ج ، مترتبین . (فرهنگ فارسی معین ). || نتیجه . حاصل . (فرهنگ فارسی ایضاً). || ترتیب داده شده و مقرر شده . || صادر شده و پدید آمده . (ن