ترغیب کردنفرهنگ مترادف و متضادراغب ساختن، علاقهمند کردن تشویق کردن، ایجادرغبت کردن، برانگیختن، راغب کردن، علاقهمند ساختن
ترغیبلغتنامه دهخداترغیب . [ ت َ ] (ع مص ) راغب گردانیدن و رغبت نمودن . (تاج المصادر بیهقی ). رغبت نمودن . (زوزنی ). خواهانی نمودن . (دهار). راغب کردن کسی را و خواهان گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در رغبت و خواهش انداختن کسی را. (آنندراج ). برانگیختگی و تحریض و تحر
ترغیبpersuasionواژههای مصوب فرهنگستانتلاش برای تغییر دادن رفتارها یا باورهای یک فرد نسبت به یک موضوع یا مفهوم یا فردی دیگر
cheerدیکشنری انگلیسی به فارسیتشویق کردن، فریاد و لله افرین، ترغیب، هلهله کردن، دلخوشی دادن، ترغیب کردن، بر انگیختن
مرغبلغتنامه دهخدامرغب . [ م ُ رَغ ْ غ َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترغیب . رجوع به ترغیب در ردیف خود شود. || تشویق شده . ترغیب شده . تحریض گشته .
ترغیبلغتنامه دهخداترغیب . [ ت َ ] (ع مص ) راغب گردانیدن و رغبت نمودن . (تاج المصادر بیهقی ). رغبت نمودن . (زوزنی ). خواهانی نمودن . (دهار). راغب کردن کسی را و خواهان گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در رغبت و خواهش انداختن کسی را. (آنندراج ). برانگیختگی و تحریض و تحر
ترغیبpersuasionواژههای مصوب فرهنگستانتلاش برای تغییر دادن رفتارها یا باورهای یک فرد نسبت به یک موضوع یا مفهوم یا فردی دیگر
ترغیبلغتنامه دهخداترغیب . [ ت َ ] (ع مص ) راغب گردانیدن و رغبت نمودن . (تاج المصادر بیهقی ). رغبت نمودن . (زوزنی ). خواهانی نمودن . (دهار). راغب کردن کسی را و خواهان گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در رغبت و خواهش انداختن کسی را. (آنندراج ). برانگیختگی و تحریض و تحر
ترغیبpersuasionواژههای مصوب فرهنگستانتلاش برای تغییر دادن رفتارها یا باورهای یک فرد نسبت به یک موضوع یا مفهوم یا فردی دیگر