ترقصلغتنامه دهخداترقص . [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) بلند شدن و برآمدن و پست گردیدن و فروشدن (ضد). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بلند شدن و پست گردیدن . (از اقرب الموارد). بلند شدن و پست گردیدن بسرعت . (از المنجد): اذا ترقصت المفازة غادرت ؛ ای ارتفعت و انخفضت و انما یفعل بها ذلک السر
ترقصفرهنگ مترادف و متضاد۱. دستافشانی، پایکوبی، رقص ۲. به رقص آمدن، پایکوبی کردن، دستافشانی کردن، رقص کردن
چترکشلغتنامه دهخداچترکش . [ چ َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) چتردار. (آنندراج ). آن کس که چتر بدست گیرد و بر سر شاه یا صاحب مرتبه و مقامی نگاه دارد. کشنده ٔ چتر : مه ز فلک چترکش شاه شدچتر بهمسایگی ماه شد. میرخسرو
ترقشلغتنامه دهخداترقش . [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) زینت دادن و آراستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد).
ترقیشلغتنامه دهخداترقیش . [ ت َ ] (ع مص ) بیاراستن . (از زوزنی ). آراستن سخن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخن چینی کردن . (زوزنی ). بربستن و سخن چینی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخن چینی کردن ، زیرا نمام کلام خود را آرایش دهد. (از اقرب الموارد)
ترقیصلغتنامه دهخداترقیص . [ ت َ ] (ع مص ) برجهانیدن مادر کودک را و جز آن . (زوزنی ). برجهانیدن و ببازی داشتن کودک را. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). برجهانیدن کسی را. (از اقرب الموارد). || برقص واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نزد متأخران از قاریان ، قصد سکوت است بر
ترکزلغتنامه دهخداترکز. [ ت َ ک َ ] (اِ) مزرعه ٔ کاشته و درو شده و شخم و یا چین دویم . || زمین بایر. || زمین شخم شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکژ شود.
مترقصلغتنامه دهخدامترقص . [ م ُ ت َ رَق ْ ق ِ ] (ع ص ) بلند شونده و برآینده و پست گردنده و فروشونده . (آنندراج ). بالا و پائین متحرک شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترقص شود.
دانسلغتنامه دهخدادانس . (فرانسوی ،اِ) رقص . دست افشانی و پای کوبی مرد و زن . وشت . ترقص . دستبند. زقن . حنجله . بحرکت درآوردن بدن بموزونی ، هم آهنگ با نوایی یا سازی .
جهجهانلغتنامه دهخداجهجهان . [ ج َ ج َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) جهان جهان : ردی ردیان ؛ جهجهان رفتن . ناقة دفاق ؛ جهجهان و شتاب رو. ترقّص ؛ جهجهان رفتن اسب . (منتهی الارب ).
مترقصلغتنامه دهخدامترقص . [ م ُ ت َ رَق ْ ق ِ ] (ع ص ) بلند شونده و برآینده و پست گردنده و فروشونده . (آنندراج ). بالا و پائین متحرک شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترقص شود.