ترکانلغتنامه دهخداترکان . [ ت ِ ] (ع مص ) گذاشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تَرک . (ناظم الاطباء). واگذاشتن . (از اقرب الموارد). || ترک کردن (از اضداد). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به ترک شود.
ترکانلغتنامه دهخداترکان . [ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الموت که در بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین و در 9 هزارگزی جنوب خاوری معلم کلایه و 46 هزارگزی راه عمومی قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 69<
ترکانلغتنامه دهخداترکان . [ ت َ ] (اِ) لقب زنان از عالم بی بی و بیگمه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : کار ترکانست نی ترکان بروجای ترکان خانه باشد، خانه شو. مولوی .|| ملکه یا از نزدیکان زنانه ٔ شاه از مادر و جز آن . (یادداشت بخط مرحوم
طریقانلغتنامه دهخداطریقان . [ طَ ] (معرب ، اِ) گیاهی است . مستوفی گوید:گلش مانند معصفر است ، پخته بر افعی گزیده نهند، درد ساکن کند و زهر برآورد. نزهةالقلوب خطی در تحت عنوان «الادویة» گوید قرطم بری است . رجوع به طریفان شود.
خان ترکانلغتنامه دهخداخان ترکان . [ ت َ ] (اِخ ) دختر براق حاجب سرسلسله ٔ ترکان قراختایی کرمان است . چون براق بسال 642 هَ . ق . فرمان یافت (در مدرسه ای که خود بظاهر در کرمان در محله ٔ ترک آباد ساخته بود بخاک سپرده شد) از او چهار دختر و یک پسر باقی ماند به اسامی زی
چم ترکانلغتنامه دهخداچم ترکان . [ چ َ ت ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان نیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات که در 10هزارگزی خاور محلات و 3 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ دلیجان به خمین در کنار رودخانه ٔ لعل بار واقع است . محصولش غلات ، پنبه و صیفی
خرم ترکانلغتنامه دهخداخرم ترکان . [ خ ُرْ رَ ت َ ] (اِخ ) نام مادر یوسف شاه . توضیح آنکه در اواخر ایام ایلخان ارغون خان اتابک یوسف شاه از پرداخت مالیات بمغول سر پیچیدو فرستادگان ارغون را کشت و چون در مقابل لشکریان مغول که بگوشمالی او مأمور شدند تاب مقاومت نداشت قبل از رسیدن مغول بطرف سیستان و خرا
ترکاندنلغتنامه دهخداترکاندن . [ ت َ رَ دَ / ت َ دَ ] (مص ) کافتیدن . شکافتن . کفتن .کافتن . غاچ دادن . ترکانیدن . ترک دادن . شکاف دادن .
ترکاندهلغتنامه دهخداترکانده . [ ت ُ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سلطانیه است که در بخش حومه ٔ شهرستان زنجان و 54 هزارگزی زنجان و 12 هزارگزی راه قیدار به سلطانیه قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است . و 650</s
ترکانشاهلغتنامه دهخداترکانشاه . [ ت َ ] (اِخ ) دوازدهمین از سلاجقه ٔ کرمان (551 -563 هَ . ق .). و رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 136.
ترکانشاهلغتنامه دهخداترکانشاه . [ ت َ ] (اِخ )ابن طغرل شاه بن محمدشاه که بدست برادر بهرامشاه کشته شد. و رجوع به تاریخ افضل ص 31و 33و 41 و 43 شود.
ترکانهلغتنامه دهخداترکانه . [ ت ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) منسوب به ترک . || ترک و مانند ترک . (ناظم الاطباء) : پیچیده یکی لاکی میراند بسر دربربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر. سوزنی .بر شکن کاکل ترکانه که د
ارغونلغتنامه دهخداارغون . [ اَ ] (اِخ ) بزبان ترک نام نوعی از ترکان باشد. (جهانگیری ). نام قومی است از اتراک ترکستان . (شعوری ). قبیله ای از ترکان . (رشیدی ).
بنوقنطوراءلغتنامه دهخدابنوقنطوراء. [ ب َ ق َ ] (اِخ ) ترکان یا حبشیان . یا قنطوراء کنیزکی است مر حضرت ابراهیم علیه السلام را و ترکان از نسل اویند. (منتهی الارب ). ترکان . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء).
قنطوراءلغتنامه دهخداقنطوراء. [ ق َ ] (اِخ ) کنیزکی است از ابراهیم و ترکان از نسل او هستند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- بنوقنطوراء ؛ ترکان یا حبشیان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
غزیهلغتنامه دهخداغزیه . [ غ ُزْ زی ی َ ] (اِخ ) قبیله ای از ترکان . ترکان غز. رجوع به غز و نخبة الدهر دمشقی ص 263 شود.
ترکان خاتونلغتنامه دهخداترکان خاتون . [ ت َ ] (اِخ ) بنت طغماج خان بن بوغراخان و زوجه ٔ ملکشاه سلجوقی بود. چون وی خواهان آن بود که فرزندش محمود با وجود صغر سن به ولایت عهدی ملکشاه برگزیده شود و خواجه نظام الملک وزیر به فرزند دیگر ملکشاه ، برکیارق نظر داشت غبار کدورت و نزاع میان خواجه و ترکان خاتون ب
ترکان خاتونلغتنامه دهخداترکان خاتون . [ ت َ ] (اِخ ) خواهر اتابک یزد علأالدین و زوجه ٔ اتابک محمدبن سعدبن ابی بکر (658 - 660 هَ . ق .) بود چون ابوسعد درگذشت پسر صغیرش محمد نامزداتابکی شد و بعلت خردسال بودن مادر او ترکان خاتون بتدبی
ترکان خاتونلغتنامه دهخداترکان خاتون . [ ت َ ] (اِخ ) دختر سلطان جلال الدین منکبرنی بود که هلاکوخان مغول در سال 656 هَ . ق . بپاس خدمات الملک الصالح پسر بدرالدین لؤلؤ یکی از ملوک ایوبی ، او را بزوجیت به الملک الصالح داد. هنگامی که قوبیلای قاآن بر تخت خانی مغول جلوس
ترکان خاتونلغتنامه دهخداترکان خاتون . [ ت َ ] (اِخ ) قتلق ترکان ، دختربراق حاجب و زوجه ٔ قطب الدین سلطان بود و پس از درگذشت شوهرش قطب الدین محمد سلطان بن حمیر تاینکو بامر هلاکو تاج ایالت کرمان را به فرزند خود حجاج سلطان تفویض کرد و خود به ضبط امور ملک و مال پرداخت تا آنگاه که حجاج سلطان نسبت به ترکا
ترکان خاتونلغتنامه دهخداترکان خاتون . [ ت َ ] (اِخ ) مادر سلطان محمد خوارزمشاه دختر یکی از امرای ترک بود و چون قبول همسری سلطان تکش نمود کسان و نزدیکان خود را در کارهای دولتی دخالت داد و هر ناحیه ای که بدست تکش یا سلطان محمد گشوده می شد، یکی از خواص ترکان خاتون بحکومت آن منسوب می گشت . این زن با آنک
خان ترکانلغتنامه دهخداخان ترکان . [ ت َ ] (اِخ ) دختر براق حاجب سرسلسله ٔ ترکان قراختایی کرمان است . چون براق بسال 642 هَ . ق . فرمان یافت (در مدرسه ای که خود بظاهر در کرمان در محله ٔ ترک آباد ساخته بود بخاک سپرده شد) از او چهار دختر و یک پسر باقی ماند به اسامی زی
چم ترکانلغتنامه دهخداچم ترکان . [ چ َ ت ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان نیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات که در 10هزارگزی خاور محلات و 3 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ دلیجان به خمین در کنار رودخانه ٔ لعل بار واقع است . محصولش غلات ، پنبه و صیفی
خرم ترکانلغتنامه دهخداخرم ترکان . [ خ ُرْ رَ ت َ ] (اِخ ) نام مادر یوسف شاه . توضیح آنکه در اواخر ایام ایلخان ارغون خان اتابک یوسف شاه از پرداخت مالیات بمغول سر پیچیدو فرستادگان ارغون را کشت و چون در مقابل لشکریان مغول که بگوشمالی او مأمور شدند تاب مقاومت نداشت قبل از رسیدن مغول بطرف سیستان و خرا
شاه ترکانلغتنامه دهخداشاه ترکان . [ ت ُ ] (اِخ ) نام زوجه ٔ سلطان شمس الدین التتمش و مادر سلطان رکن الدین فیروز شاه . چون فیروز شاه بعد از مرگ پدر در سال 633 هَ . ق . بسلطنت رسید مادر او شاه ترکان زمام مملکت را به دست گرفت و دست به انتقامجویی از مخالفان زد و پسر ص
شاه ترکانلغتنامه دهخداشاه ترکان . [ هَِ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سلطان و فرمانروای قوم ترک . || (اِخ ) اختصاصاً افراسیاب تورانی . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : شاه ترکان سخن مدعیان می شنودشرمی از واقعه ٔ خون سیاووشش باد.حافظ.