تزودلغتنامه دهخداتزود. [ ت َ زَوْ وُ ] (ع مص ) توشه برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). توشه برگرفتن . (زوزنی ) (آنندراج ). توشه گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). زاد سفر برگرفتن . || برای آخرت عمل کردن . (از متن اللغة).
تجویدلغتنامه دهخداتجوید. [ ت َج ْ ] (ع مص ) سره کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). نیکو کردن و سره کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکو کردن . (فرهنگ نظام ). جَیّد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و جَیّد گردانیدن چیزی را. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
تجودلغتنامه دهخداتجود. [ ت َ ج َوْ وُ ] (ع مص ) جَیّد اختیار کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تأنق در صنعت . (اقرب الموارد).
تزویدلغتنامه دهخداتزوید. [ ت َزْ ] (ع مص ) توشه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عطا کردن زاد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تزویطلغتنامه دهخداتزویط. [ ت َزْ ] (ع مص ) بزرگ و کلان کردن لقمه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تجویدفرهنگ فارسی عمید۱. فن درست ادا کردن حروف و کلمات در تلاوت قرآن.۳. (اسم مصدر) درست ادا کردن حروف و کلمات، مانندِ تلفظ فصحای عرب.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نیکو کردن؛ سره کردن؛ کاری را نیک کردن.
متزودلغتنامه دهخدامتزود. [ م ُ ت َ زَوْ وِ ] (ع ص ) توشه گیرنده . (آنندراج ). کسی که زاد و توشه می گیرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزود شود.
تبتتلغتنامه دهخداتبتت . [ ت َ ب َت ْ ت ُ ] (ع مص ) توشه برداشتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تزود. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || متمتع گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تمتع. (قطر المحیط). || تقطع.(اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به تبتیت شود.
طرفةلغتنامه دهخداطرفة. [ طَ رَ ف َ ] (اِخ ) لقب عمروبن العبد عبدی . شاعری بوده که بر اثر گفتن این شعر:لاتعجلا بالبکاء الیوم مطرفاولا امیریکما بالدار اذ وقفاوی را طرفة لقب نهادند. (منتهی الارب ). وی از شعراء جاهلیت و سراینده ٔ دومین قصیده از قصائد معلقات سبع است و از قبیله ٔ ربیعه
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن
متزودلغتنامه دهخدامتزود. [ م ُ ت َ زَوْ وِ ] (ع ص ) توشه گیرنده . (آنندراج ). کسی که زاد و توشه می گیرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزود شود.