تزویللغتنامه دهخداتزویل . [ ت َزْ ] (ع مص ) دور کردن کسی را از جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). دور کردن کسی را. (از متن اللغة) (از المنجد). || برگردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نیکو کردن و
تجویللغتنامه دهخداتجویل . [ ت َج ْ ] (ع مص ) بسی فاواگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گرد برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بسی واگردانیدن . (زوزنی ). بسیار گردانیدن . (آنندراج ). در تاج العروس آرد: و جَوَّل َ تجوالاً، عن سیبویه قال و التفعال بناء موضوع للکثرة کفعلت فی فعلت وفی
تزوللغتنامه دهخداتزول . [ ت َ زَوْ وُ ] (ع مص ) نیک زیرک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به نهایت در زیرکی و ظرافت رسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || ممتاز شدن . || نیکو کردن و اصلاح نمودن کسی یا چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا
تجولدیکشنری عربی به فارسیپرسه زدن , تکاپو , گشتن , سير کردن , گرديدن , سرگرداني , سرگردان بودن , اواره بودن , منحرف شدن
ازالةلغتنامه دهخداازالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) اِزاله . اِزالت . دور کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ). دور کردن ازجای . (منتهی الارب ). تزویل . اِزال . زَیل . فاتر کردن [ فراتر کردن ]. (تاج المصادر بیهقی ). یعنی دور کردن (چیزی از جائی ). (مجمل اللغة). || برگردانیدن . (منتهی الارب ). از جائی گردانید
دور کردنلغتنامه دهخدادور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن و اخراج کردن . (ناظم الاطباء). طرد کردن . طرد. دور ساختن . بفاصله گرفتن واداشتن . ابعاد. (یادداشت مؤلف ). اجناب . ادحاق . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیال . تزویل . ازالة. (منتهی الارب ). ازالة. (دهار). ازاحة. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ا