تسلغتنامه دهخداتس . [ ت َ ] (اِ) طپانچه و سیلی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). طپانچه باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) : رخ اعدات از تس نکبت همچو قیر و شبه سیاه آمد. رودکی (از فرهنگ جهانگیری ).<br
تسلغتنامه دهخداتس . [ ت ُ ] (اِ) پس باشد همانا بود. (کذا).. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 200) (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بادی را گویند. که از طرف اسفل بی صدا رها شود. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ).بادی که از مقعد بیصدا برآید. (فرهنگ رشیدی ) گوز بیصدا مقابل ضراطه . (
تس تسلغتنامه دهخداتس تس . [ ت ِ ت ِ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان تکه را زجر کنند تا بازگردد. (منتهی الارب ).
تسه تسهلغتنامه دهخداتسه تسه . [ ت ِ س ِ ت ِ س ِ ] (اِ) نوعی مگس آفریقایی از جنس گلوسین که موجب انتشار بیماری خواب میگردند.
تس تسلغتنامه دهخداتس تس . [ ت ِ ت ِ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان تکه را زجر کنند تا بازگردد. (منتهی الارب ).
تسه تسهفرهنگ فارسی عمیدحشرهای افریقایی شبیه مگس که ناقل تریپانوزوم افریقایی است و با نیش زدن به انسان و بعضی جانوران آنها را به بیماری خواب مبتلا میکند.
کپک لعابیslime mould/ slime moldواژههای مصوب فرهنگستانهریک از ریزاندامگانهای ردۀ میکسومیسهتِس (Myxomycetes) و آکراسیومیسهتِس (Acrasiomycetes)
پروتزیلاسلغتنامه دهخداپروتزیلاس . [ پْرُ / پ ِ رُ ت ِ ] (اِخ ) مردی که ارتاایک تس حاکم شهر سیس تُس او را نزدخشیارشا متهم کرد که با سلاح بخاک شاهنشاه تجاوز کرده و بر اثر سخنان او شاه خانه و اثاثه و دارائی او را به حاکم سیس تس بخشید.
تسه تسهلغتنامه دهخداتسه تسه . [ ت ِ س ِ ت ِ س ِ ] (اِ) نوعی مگس آفریقایی از جنس گلوسین که موجب انتشار بیماری خواب میگردند.
تسأسولغتنامه دهخداتسأسؤ. [ ت َ س َءْ س ُءْ ] (ع مص ) مختلف شدن کارها و دشوار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مختلف شدن کار. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد):تسأسات الامور علی او تسیأت ، اختلف . (متن اللغة).
تارتسلغتنامه دهخداتارتس . [ ت ِ ](اِخ ) از پادشاهان باستانی معاصر کوروش کبیر: ... در این احوال سردار مازارس مُرد و هارپاک بجای او مأمور شد. هرودوت گوید (کتاب 1 بند 163 - 177): این همان هارپاک
تارتسلغتنامه دهخداتارتس . [ ت ِ س ِ ] (اِخ ) سامی بیک در شرح «تارتسه » آرد: جزیره و قصبه ایست در جنوب اسپانیول ، در زمان قدیم در تصرف فینیقی ها بود و از این جزیره مقدار زیادی طلا استخراج می کردند و در بین یونانیان و رومیان قدیم این طلا رواج داشت ولی از منبع و معدنش آگاه نبودند، احتمال می رود ک
زانتسلغتنامه دهخدازانتس . (اِخ ) زانتوس . کسانتوس . نهری بوده که از کوه ایده واقع در غرب شهر ترواده سرچشمه می گرفته و دارای دو منبع آب گرم و سرد بوده است . معنی این کلمه بیونانی اشقر است بمناسبت رنگ مخصوص آب آن و یا رنگ پشم گوسفندانی که در کنار آن چرا میکردند واز آب آن می آشامیدند. (از دائرة ا
زانتسلغتنامه دهخدازانتس . [ ت ِ ] (اِخ ) کسانتس . شهری است در لیکیا که اکنون کونیک خوانده میشود و هرباغوس که از سران لشکر کورش بود پس از نبردی سخت آن را گشود و ویران ساخت . این شهر مسقطالرأس بروکلوس فیلسوف است . (از دائرةالمعارف بستانی ).