تسارعلغتنامه دهخداتسارع . [ ت َ رُ ] (ع مص ) بهم (با هم ) شتافتن . (زوزنی ). شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن و شتافتن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): اصناف خلایق به خدمت او تسابق و تسارع نمودند. (جهانگشای جوینی ).
تصارعلغتنامه دهخداتصارع . [ ت َ رُ ] (ع مص ) کشتی گرفتن : تصارع الرجلان و اصطرعا؛ حاولا ایهما یصرع صاحبه . (از اقرب الموارد).
سامانۀ ردهبندی چرخند حارّهای از تصویرهای ماهوارهایtropical cyclone classification system from satellite imageryواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در آن با استفاده از تصاویر ماهوارهای شدت توفند را از الگوی اَبر تعیین میکنند
متسارعلغتنامه دهخدامتسارع . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) شتابنده . (آنندراج ). کسی که شتاب می کند. (ناظم الاطباء). || هم شتاب و باهم شتاب کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسارع شود.
تسابقلغتنامه دهخداتسابق . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) بر یکدیگر پیشی گرفتن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از دهار) (ازاقرب الموارد) (از المنجد) : اصناف خلایق به خدمت او تسابق و تسارع نمودند. (جهانگشای جوینی ). || تناضل در تیراندازی . (از متن اللغة). || گرو
متسارعلغتنامه دهخدامتسارع . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) شتابنده . (آنندراج ). کسی که شتاب می کند. (ناظم الاطباء). || هم شتاب و باهم شتاب کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسارع شود.