تسامحلغتنامه دهخداتسامح . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) با یکدیگرآسان فاگرفتن . (زوزنی ). همدیگر آسانی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آسان گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تساهل . (زوزنی ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). سهل انگاری و اغماض و چشم پوشی و بی احتیاطی و بی پروایی و بی اهتمامی و
تسامعلغتنامه دهخداتسامع. [ ت َ م ُ ] (ع مص ) از یکدیگر شنیدن و فاش شدن خبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مشهور شدن بین مردم و شنیدن بعضی از بعضی دیگر. (از متن اللغة). شنیدن بعضی از بعضی دیگر و تناقل آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نقل کردن مطلبی از غیر. (از کشّاف اصطلاحات الفن
بیمداراintolerantواژههای مصوب فرهنگستانفردی که اَعمال و اعتقادات دیگران را تحمل نمیکند متـ . بیتسامح
اهل مداراtolerantواژههای مصوب فرهنگستانفردی که اعمال و اعتقادات دیگران را تحمل میکند متـ . اهل تسامح
مدارا 2tolerance, tolerationواژههای مصوب فرهنگستانتحمل اعمال و اعتقادات دیگران علیرغم باور نداشتن آنها متـ . تسامح
متسامحلغتنامه دهخدامتسامح . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) آسانی کننده ٔ همدیگر. (آنندراج ). مهربان و شفیق با یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تسامح شود.
بتسامحدیکشنری عربی به فارسیبامدارا , مدارا اميز , ازادمنش , ازاده , داراي سعه نظر , شکيبا , اغماض کننده , بردبار , شخص متحمل
متسامحدیکشنری عربی به فارسیبامدارا , مدارا اميز , ازادمنش , ازاده , داراي سعه نظر , شکيبا , اغماض کننده , بردبار , شخص متحمل