تسبیللغتنامه دهخداتسبیل . [ ت َ ] (ع مص ) سبیل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در باختن در راه خدای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). قرار دادن چیزی در راه خیر و در راه خدا. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة): یقال سبَّل ضیعته ُ و فی الحدیث : ا
مسبللغتنامه دهخدامسبل . [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تسبیل . رجوع به تسبیل شود. || درازبروت . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). و رجوع به مُسبِل و مُسَبَّل شود.
مسبللغتنامه دهخدامسبل . [ م ُ س َب ْ ب َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر تسبیل . رجوع به تسبیل شود. || درازبروت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مُسبَل ، مُسبِل . مُسَبِّل . || پیر زشت رو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در اصطلاح فقهی ، سبیل شده . سبیل قرار داده شده . تملیک العین و تسبیل المنف
موقوفیلغتنامه دهخداموقوفی . [ م َ / مُو ] (حامص ) ترک و توقیف و تعطیل . (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) منسوب به موقوفه : ملک موقوفی ؛ غیرمنقولی که عین آن حبس و ثمره ٔ آن تسبیل شده باشد.
احباسلغتنامه دهخدااحباس . [ اِ ] (ع مص ) وقف کردن چیزی : الوقف هو احباس العین و تسبیل المنفعة.- احباس فرس ؛ وقف کردن اسب در راه خدای . (منتهی الارب ).|| در بند نگاه داشتن . || بستن اسب را جائی در راه خدا.
محبسلغتنامه دهخدامحبس . [ م ُ ح َب ْ ب ِ ] (ع ص ) کسی که مِحبَس (پرده ٔ بانقش ) را به روی فراش میگستراند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || حبس کننده ٔ عین و تسبیل کننده ٔ ثمره در راه خدا. واقف . || وقف کننده . (ناظم الاطباء). || بندکننده . بازداشت کننده . (منتهی الارب ). حبس کننده . (ناظم ال