تسدیلغتنامه دهخداتسدی . [ ت َ س َدْ دی ] (ع مص ) بر زبر چیزی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بر ناقه ٔ فراخ گام سوارشدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیروی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (
تصدیلغتنامه دهخداتصدی . [ ت َ ص َدْ دی ] (ع مص ) پیش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیش باز آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پیش آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و چون خبر واقعه ٔ اوبه سلطان غیاث الدین رسید،
تسدیحلغتنامه دهخداتسدیح . [ ت َ ] (ع مص ) کشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تسدیدلغتنامه دهخداتسدید. [ ت َ ] (ع مص ) توفیق دادن . (تاج المصادر بیهقی ). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا کسی را در قول و عمل . (از متن اللغة). توفیق دادن و ارشاد کردن کسی را بر سداد یا در صواب در کردار و گفتار. (از اقرب ال
تسدیسلغتنامه دهخداتسدیس . [ ت َ ] (ع مص ) شش رکن ساختن چیزی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چیزی را به شکل شش گوشه ساختن و به شش جزء تقسیم کردن (ناظم الاطباء). شش گوشه کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (ع اِ) در اصطلاح منجمان واقع شدن ستاره برج سوم
تسدیکلغتنامه دهخداتسدیک . [ ت َ ] (ع مص ) خنورهای خرما را بر همدیگر نهادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر هم نهادن سبدهای خرما. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
تسدیملغتنامه دهخداتسدیم . [ ت َ ] (ع مص ) دهن اشتر ببستن . (تاج المصادر بیهقی ): فنیق مُسَدَّم ، کمعظم ؛ جعل علی فمه الکعام . (ذیل اقرب الموارد از صحاح ). || تغییر یافتن و بدبو شدن آب بسبب دیر ماندن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
متسدیلغتنامه دهخدامتسدی . [ م ُ ت َ س َدْ دی ] (ع ص ) بر زبر چیزی شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). برآینده و بر زبر چیزی نشیننده . (از ناظم الاطباء). || پیروی کننده . || بافنده ٔ جامه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسدی شود.
پیروی نمودنلغتنامه دهخداپیروی نمودن . [ پ َ / پ ِ رَ / رُ وی ن ِ / ن ُ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پیروی کردن . تعاقم . تسدی . تقفی . قرو. تقفر، اقتفار؛ پیروی نمودن و در
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن احمدبن یوسف بن حسین بن یوسف بن موسی الحصکفی الحلبی العباسی الشافعی ، مشهور به ابن منلا. شرح اخبار وی در چند تاریخ منظور افتاده است و از ارباب سیَر و مصنفین معجمات هرکه ترجمت او در تألیف خویش درج کرده در صفتش کلمات بلند و القاب بزرگ ب
تسدیحلغتنامه دهخداتسدیح . [ ت َ ] (ع مص ) کشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تسدیدلغتنامه دهخداتسدید. [ ت َ ] (ع مص ) توفیق دادن . (تاج المصادر بیهقی ). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا کسی را در قول و عمل . (از متن اللغة). توفیق دادن و ارشاد کردن کسی را بر سداد یا در صواب در کردار و گفتار. (از اقرب ال
تسدیسلغتنامه دهخداتسدیس . [ ت َ ] (ع مص ) شش رکن ساختن چیزی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چیزی را به شکل شش گوشه ساختن و به شش جزء تقسیم کردن (ناظم الاطباء). شش گوشه کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (ع اِ) در اصطلاح منجمان واقع شدن ستاره برج سوم
تسدیکلغتنامه دهخداتسدیک . [ ت َ ] (ع مص ) خنورهای خرما را بر همدیگر نهادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر هم نهادن سبدهای خرما. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
تسدیملغتنامه دهخداتسدیم . [ ت َ ] (ع مص ) دهن اشتر ببستن . (تاج المصادر بیهقی ): فنیق مُسَدَّم ، کمعظم ؛ جعل علی فمه الکعام . (ذیل اقرب الموارد از صحاح ). || تغییر یافتن و بدبو شدن آب بسبب دیر ماندن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
متسدیلغتنامه دهخدامتسدی . [ م ُ ت َ س َدْ دی ] (ع ص ) بر زبر چیزی شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). برآینده و بر زبر چیزی نشیننده . (از ناظم الاطباء). || پیروی کننده . || بافنده ٔ جامه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسدی شود.