تسدیسلغتنامه دهخداتسدیس . [ ت َ ] (ع مص ) شش رکن ساختن چیزی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چیزی را به شکل شش گوشه ساختن و به شش جزء تقسیم کردن (ناظم الاطباء). شش گوشه کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (ع اِ) در اصطلاح منجمان واقع شدن ستاره برج سوم
تسدیسفرهنگ فارسی عمید۱. ششگوشه کردن چیزی.۲. شش قسمت کردن.۳. ششتایی کردن.۴. (صفت) ششتایی.۵. (نجوم) قرار گرفتن یکششم دورۀ فلک، یعنی دو برج، فاصله میان دو ستاره.
تسدیسفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) شش گوشه ساختن چیزی . 2 - (اِ.) فاصلة میان دو ستاره که به اندازة بُرج باشد. 3 - قرار گرفتن ماه در نقطه ای که فاصلة آن تا خورشید 60 درجه باشد.
غابرفرهنگ فارسی عمید۱. رونده؛ گذرنده.۲. گذشته.۳. باقی؛ باقیمانده.۴. (اسم) (نجوم) ستارهای که از تربیع گذشته و به تثلیث نرسیده باشد، یا از تسدیس تجاوز کرده و به تربیع نرسیده باشد.
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ](اِخ ) دیلمی . او راست : مسندالفردوس . و این کتاب را شیخ شهاب الدین احمدبن علی بن حجر العسقلانی مختصر کرده و تسدیس القوس فی مختصر مسند فردوس نام نهاده است .
دودست راستلغتنامه دهخدادودست راست . [ دُ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (اصطلاح نجومی ) هر کوکبی که اندر وتد وسط السماء باشد و شعاع تسدیس او و تربیعش هر دو زیر زمین افتند او را دودست راست خوانند. ذوالیمینین . (از التفهیم ص 488).
ششملغتنامه دهخداششم . [ ش َ / ش ِ ش ُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) چیزی که در مرتبه ٔ شش واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). در مرتبه ٔ شش . سادس . (از یادداشت مؤلف ) (دهار). || از اصطلاحات نجوم است و عبارت از نظر تسدیس است که نیم دوستی است . (از یادداشت مؤلف ) <sp
تناظرلغتنامه دهخداتناظر. [ ت َ ظُ ] (ع مص ) بهم نظر کردن . (زوزنی ). بریکدیگر نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || تناظرت النخلتان ؛ یعنی ، نگریست خرمابن ماده بسوی نر و گشنی حاصل نشد یا که گشنی داده نشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || مقاب