مسطرلغتنامه دهخدامسطر. [ م ُ س َطْ طَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسطیر. نوشته شده و نوشته و مکتوب . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسطیر شود : تا هیچکسی دیدی کآیات قران راجز من به خط ایزد بنمود مسطر. ناصرخسرو.آنگاه بپرسیدم از ارکان شریعت <b
مبسوطاتلغتنامه دهخدامبسوطات . [ م َ ] (ع ص ) ج ِ مبسوطه ، گسترده ها و پهن شده ها. گشاده شده ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کتبی که در آنها ضبط نسب سادات را برسبیل تسطیر درج میکردند. (المآثر و الاَّثار ص 116).
مسطرلغتنامه دهخدامسطر. [ م ُ س َطْ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسطیر.رجوع به تسطیر شود. برگماشته . (منتهی الارب ). برگماشته و مشرف بر چیزی . (ناظم الاطباء). || متسلط و مسیطر. (اقرب الموارد). باتسلط. || حافظ و نگهبان . || مختار. (ناظم الاطباء).
برگماشتهلغتنامه دهخدابرگماشته . [ ب َ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) منصوب . نصب شده . (فرهنگ فارسی معین ). سِلطیط. مُسطِّر. مسلط. مُسیطر. || وکیل و مباشر. (ناظم الاطباء). کارران . موکَّل .- برگماشته شدن ؛ منصوب شدن . تَسطیر. تسلّط. تَس