تسمیطلغتنامه دهخداتسمیط. [ ت َ ] (ع مص ) رها کردن قرض دار خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || بر فتراک آویختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر فتراک زین چیزی بستن . (آنندراج ). آویختن چیزی بر پشت اسب خود. (از متن اللغة). || آویختن به
تسمیطفرهنگ فارسی عمید۱. در بدیع، تقسیم کردن یک بیت شعر به چهار پارۀ موزون که در سه پارۀ اول مقفا هستند، مانندِ این شعر: در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود (سعدی۲: ۴۳۹).۲. = مسمط
تسمتلغتنامه دهخداتسمت . [ ت َ س َم ْ م ُ ] (ع مص ) میانه راه رفتن و نیکو سیرت شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آهنگ و قصد کردن راهی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تسمطلغتنامه دهخداتسمط. [ ت َ س َم ْ م ُ ] (ع مص ) آویخته شدن به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعلق به چیزی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تعلق شود.
تسمیتلغتنامه دهخداتسمیت . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) نام خدای گفتن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دعا کردن کسی را که عطسه زند. (تاج المصادر بیهقی ) یرحمک اﷲ گفتن عطسه دهنده را. (منتهی الارب ) (از المنجد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). د
تسمیدلغتنامه دهخداتسمید. [ ت َ ] (ع مص ) نسبید. (زوزنی ). از بن برکندن موی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). از بن برکندن یا تراشیدن موی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تسبید شود. || نیک سرگین در زمین زدن . (تاج المصادر بیهقی ). بار دادن زمین را به سماد
تشمتلغتنامه دهخداتشمت . [ ت َ ش َم ْ م ُ ] (ع مص ) خائب بازگردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خائب و بدون غنیمت بازگشتن قوم . (از اقرب الموارد).
تشطیرفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در بدیع، نوعی تسمیط که در آن، هریک از مصراعهای بیت دو قسمت شده و در هر قسمت قافیهای آورده میشود، مانندِ این شعر: مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم / تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی (سعدی۲: ۵۹۷).۲. (اسم مصدر) [قدیمی] دو نیمه کردن؛ دو قسمت کردن چیزی.۳. (اسم مصدر) [قدیمی
خاموش شدنلغتنامه دهخداخاموش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرف نزدن . (ناظم الاطباء). ساکت شدن . دم فروبستن . زبان در کام کشیدن . از سخن باز ایستادن . اِخراد. (اقرب الموارد). اِرمام . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). اِسکاتة. (اقرب الموارد). اِضباب . (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (منتهی الارب ). ا
طرائفیلغتنامه دهخداطرائفی . [ طَ ءِ ] (اِخ ) الشیخ عبدالکریم ابن ضرغام ، المعروف بالطرائفی . از ادبای نیمه ٔ دوم قرن نهم هجری است . نام وی را در کتابی خطی که قدیم بود بدین سیاق دیدم : القاضی الفاضل جمال الدین ابن عبدالکریم ابن ضرغام الطرائفی . او راست : کتاب ابکار الافکار فی مدح النبی المختار.
مسمطلغتنامه دهخدامسمط. [ م ُ س َم ْ م َ ](ع ص ، اِ) حکمی که رد نشود. حکم روان : حکمک مسمطاً؛أی متمماً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). أیضاً یقال : خذ حقک مسمطاً؛ أی سهلا مجوزاً نافذاً. (اقرب الموارد). || هو لک مسمطاً، أی هنیاً؛ آن برای تو گوارا باد. (از اقرب الموارد). || فر
درآویختنلغتنامه دهخدادرآویختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) آویختن . آویزان کردن . معلق نمودن . (ناظم الاطباء).انشاب . تعلیق . (دهار) (المصادر زوزنی ) : به هر جای دیبا درآویختندهمه کوی و برزن درم ریختند. فردوسی .لاله به شمشاد برآمیختندژا