تسویللغتنامه دهخداتسویل . [ ت َ س ْ ] (ع مص ) بیاراستن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آراستن کاری را. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال سولت له ُ نفسه ؛ ای زینت .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آراستن کاری را در نفس . (از
تسوللغتنامه دهخداتسول . [ ت َ س َوْ وُ ] (ع مص ) استرخای آن قسمت از شکم که در زیر ناف است . (از متن اللغة). رجوع به تسون شود.
تشویللغتنامه دهخداتشویل . [ ت َش ْ ] (ع مص ) کم شدن شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کم شدن شیر ماده شتر. (از اقرب الموارد). اندک شیر گردیدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). خشک شدن شیر ناقه و شائله گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خشک شدن شیر شتران ماده و در اللسان
تصویللغتنامه دهخداتصویل . [ ت َص ْ] (ع مص ) برآوردن چیزی را به آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شستن و آب سایی کردن جواهر. (بحرالجواهر) (یادداشت مرحوم دهخدا).شستن داروها به آب بطرزی خاص . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ذخیره ٔ خوارزمشاهی باب پنجم از جزو نخستین ا
تسأللغتنامه دهخداتسأل . [ ت َ ءُ ](ع مص ) یکدیگر را پرسیدن و از یکدیگر خواستن . (زوزنی ). از یکدیگر پرسیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). همدیگر خواستن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). از یکدیگر پرسیدن قوم . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تساللغتنامه دهخداتسال . [ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را سیم آهنی معنی کرده است . رجوع به همین کتاب ج 1 ص 146 شود.
تسویلاتلغتنامه دهخداتسویلات . [ ت َ س ْ ] (ع اِ) ج ِ تسویل . مأخوذ از تازی ، فریب و اغوا. (ناظم الاطباء).- تسویلات شیطانی ؛ فریب و مکر و اغوای شیطان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسویل شود.
سَوَّلَتْ لَکُمْفرهنگ واژگان قرآنخوب جلوه داد به شکلي که بديهايش ديده نشد (از مصدر تسويل ، به معناي جلوه دادن چيزي است که نفس آدمي حريص بر آن است ، به طوري که زشتيهايش هم در نظر زيبا شود . )
دشوارآمدلغتنامه دهخدادشوارآمد. [ دُش ْ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) دشوار آمدن . ناگوار آمدن : ناگاه از کید نفس و تسویل شیطان سخنی که دلیل کراهت و دشوارآمد باشد از من صادر گشت .(انیس الطالبین ص 137). و رجوع به دشوار آمدن شود.
فرادستلغتنامه دهخدافرادست . [ ف َ دَ ] (ق مرکب ) بیشتر با فعل آمدن به کار رود و بمعنی پیش آمدن باشد : مگر باز سپید آمد فرادست که گلزار شب از زاغ سیه رست ؟ نظامی .چو عیسی بر دو زانو پیش بنشست خری با چارپا آمد فرادست . <p class
اغواءلغتنامه دهخدااغواء. [ اِ ] (ع مص ) گمراه گردانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گمراه کردن . (آنندراج ) (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). بی راه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). بگمراهی انداختن . (از اقرب الموارد). اضلال کردن . تسویل . (یا
تأسف خوردنلغتنامه دهخداتأسف خوردن . [ ت َ ءَس ْ س ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) اندوه خوردن . افسوس خوردن .دریغ خوردن : بسیار تأسف خورد و توجع نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). و بر تعجیلی که از تسویل شیط
تسویلاتلغتنامه دهخداتسویلات . [ ت َ س ْ ] (ع اِ) ج ِ تسویل . مأخوذ از تازی ، فریب و اغوا. (ناظم الاطباء).- تسویلات شیطانی ؛ فریب و مکر و اغوای شیطان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسویل شود.