تشابهلغتنامه دهخداتشابه . [ت َ ب ُ ه ْ ] (ع مص ) بهم مانیدن . (زوزنی ) (دهار) (مجمل اللغة). بیکدیگر مانند شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). مانند شدن یقال تشابها یعنی به همدیگر مانند شدند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بهمدیگر مانند شدن . (آنندراج ) (از متن اللغة). بیکدیگر مانند شدن ب
تشابهدیکشنری فارسی به انگلیسیapproximation, commonality, comparison, correspondence, equality, likeness, parallel, parallelism, parity, resemblance n., semblance, similitude
تسابیحلغتنامه دهخداتسابیح . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تسبیح . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تسبیح شود.
تصابحلغتنامه دهخداتصابح . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) به سختی خود را زیبا نمودن . فیقال : فلان یتصابح و تتحاسن . (از اقرب الموارد).
تَشَابَهَفرهنگ واژگان قرآنشبيه به هم است(منظور این است که با معانی دیگری غیر از قصد اصلی نیز می توان آن را معنی کرد ولی با کمک گرفتن از آیاتی که فقط یک معنی از آنها استنباط می شود و محکمات می باشند معنی اصلی آیات متشابه نیز آشکار می گردد مثلاً ممکن است کسی با توجه به عبارت "یدالله فوق ایدیهم"تصور کند نعوذ بالله خداوند دست دا
تشابه دینامیکیdynamic similarityواژههای مصوب فرهنگستانارتباط میان مدل و جسم تماممقیاس که بیانگر شباهت بین ابعاد و توزیع جِرم و مشخصههای کشسانی و حرکتهای هواکشسانی آنهاست
تشابه دینامیکیdynamic similarityواژههای مصوب فرهنگستانارتباط میان مدل و جسم تماممقیاس که بیانگر شباهت بین ابعاد و توزیع جِرم و مشخصههای کشسانی و حرکتهای هواکشسانی آنهاست
تشابه دینامیکیdynamic similarityواژههای مصوب فرهنگستانارتباط میان مدل و جسم تماممقیاس که بیانگر شباهت بین ابعاد و توزیع جِرم و مشخصههای کشسانی و حرکتهای هواکشسانی آنهاست
حرف متشابهلغتنامه دهخداحرف متشابه . [ ح َ ف ِ م ُ ت َ ب ِه ْ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف متشابهه شود.
متشابهلغتنامه دهخدامتشابه . [ م ُ ت َ ب ِه ْ ] (ع ص ) ماننده . (منتهی الارب ). مانندشونده و مانند. (آنندراج ). شبیه و مانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- حروف متشابه ؛ حروف متزاوجه . رجوع به حروف متشابه شود.- کلمات متشابه ؛ کلماتی
اسم متشابهلغتنامه دهخدااسم متشابه . [ اِ م ِ م ُ ت َ ب ِه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء متشابهه شود.