تشاوظلغتنامه دهخداتشاوظ. [ ت َ وُ ] (ع مص ) با هم دشنام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).یکدیگر را دشنام دادن و تشاتم . (از متن اللغة). دشنام دادن به یکدیگر. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تشاوشلغتنامه دهخداتشاوش . [ ت َ وُ ] (ع مص ) درآمیخته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اختلاط قوم . (از متن اللغة). تهاوش . (اقرب الموارد) (المنجد). صاغانی گوید: که تشاوش مانند تشوش است و ابومنصور گوید آنرا در عرب اصلی نیست و از کلام مولدین است و اصل آن تهویش است بمعنی تخلیط و ج
تشاوسلغتنامه دهخداتشاوس . [ ت َ وُ ] (ع مص ) نگریستن بگوشه ٔ چشم از تکبر یا غضب و رخساره کژ کردن در آن حال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از گوشه ٔ چشم نگریستن از کبر یا غضب . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کوچک کردن چشم و کشیدن پلکها در نگاه کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد
تشوشلغتنامه دهخداتشوش . [ ت َ ش َوْ وُ ] (ع مص )شولیده شدن . (مجمل اللغة). شوریده شدن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تشویشلغتنامه دهخداتشویش . [ ت َش ْ ] (ع مص ) شوریده گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). شوریده بکردن . (زوزنی ) (دهار). شوریده کردن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پریشان کردن . (غیاث اللغات ). در قاموس آمده است که تشویش و مشوش و تشوش همگی لحن اند و ص
تشويشدیکشنری عربی به فارسیاسيمگي , پريشاني , درهم وبرهمي , اغتشاش , دست پاچگي , بهم ريختگي , مبهم و تاريک کردن
تشایظلغتنامه دهخداتشایظ. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) همدیگر را دشنام دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تشاوظ. (متن اللغة). و رجوع به تشاوظ شود.
متشاوظلغتنامه دهخدامتشاوظ. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) با هم دشنام دهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مر یکدیگر را لعنت کننده و دشنام دهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاوظ شود.
متشاوظلغتنامه دهخدامتشاوظ. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) با هم دشنام دهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مر یکدیگر را لعنت کننده و دشنام دهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاوظ شود.