تشبثلغتنامه دهخداتشبث . [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] (ع مص ) چنگ درزدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ). درآویختن به چیزی و چنگ درزدن . (منتهی الارب ) ((ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دست درزدن به چیزی و تمسک شدید. (از متن اللغة). دست درزدن به چیزی . (از اقرب الموارد) (از المنجد) <span class=
تشبثفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] دست انداختن به چیزی برای وسیله قرار دادن آن؛ دستاویز کردن.۲. [قدیمی] چنگ زدن؛ درآویختن به چیزی.
تشبثفرهنگ مترادف و متضاد۱. آویختگی، آویزش، تمسک، توسل، چنگزنی، دستاویزسازی ۲. درآویختن، چنگ زدن، متشبث شدن، دستاویزقرار دادن، متمسک شدن، متوسل شدن
تسبیدلغتنامه دهخداتسبید. [ ت َ ] (ع مص ) موی ستردن و از بیخ برکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از بیخ برکندن موی چنانکه به پوست بچسبد: سبد شعره ؛ استأصله حتی الزقه بالجلد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || چرب ناکردن سر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
تسبیطلغتنامه دهخداتسبیط. [ ت َ ] (ع مص ) باطل کردن ناقه آبستنی خود را و بچه افکندن میش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بچه ٔ ناتمام افکندن ناقه و میش . (از متن اللغة). افکندن ناقه و میش بچه را پیش از آنکه (خلقت آن ) تمام شود و یا پیش از آنکه خلقت بچه آشکار شده باشد. (ازاقرب الموارد
تمسکفرهنگ مترادف و متضاد۱. اعتصام، بهانه، پناهبری، تشبث، توسل، دستاویزسازی ۲. چنگزدن، درآویختن، دستاویز قرار دادن، چسبیدن، تشبث کردن، متشبث شدن
متشبثلغتنامه دهخدامتشبث . [ م ُ ت َ ش َب ْ ب ِ ] (ع ص ) درآویزنده بچیزی و چنگ درزننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که چیزی را با قوت بدست می گیرد. (ناظم الاطباء). || آن که فرو می کند ناخن های خود و یا چنگال خود را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشبث شود.